غصه ی دنیا ندارم، چون تو، دنیایم شدی
غصه ی دنیا ندارم، چون تو، دنیایم شدی
حسرت فردا ندارم، چون تو، فردایم شدی
داده ام گلخانه ام را دست تو ای نازنین
باغبان ِ مهربان ِ جمله گلهایم شدی
ماه و خورشید و فلک، دیگر نمیخواهم که تو
روشنی ِ دلپذیر ِ روز و شبهایم شدی
بی تو تنهایی مرا، بدجور تنها کرده بود
آمدی،، دیگر حبیب قلب تنهایم شدی
همچو ماهی بودم و در حسرت آب روان
با وجودت خوب من، مانند دریایم شدی
غصه ا ی دیگر ندارم، در دل حسرت کشم
خط بطلانی،، به روی درد و غمهایم شدی
حسرت فردا ندارم، چون تو، فردایم شدی
داده ام گلخانه ام را دست تو ای نازنین
باغبان ِ مهربان ِ جمله گلهایم شدی
ماه و خورشید و فلک، دیگر نمیخواهم که تو
روشنی ِ دلپذیر ِ روز و شبهایم شدی
بی تو تنهایی مرا، بدجور تنها کرده بود
آمدی،، دیگر حبیب قلب تنهایم شدی
همچو ماهی بودم و در حسرت آب روان
با وجودت خوب من، مانند دریایم شدی
غصه ا ی دیگر ندارم، در دل حسرت کشم
خط بطلانی،، به روی درد و غمهایم شدی
۲.۲k
۲۹ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.