هرچند که لبهای تو لبخند بلد نیست
هرچند که لبهای تو لبخند بلد نیست
شیرینی و انکار تو را قند بلد نیست
یک شهر به دنبال تو با دست تمنا
مغروری و دستان تو پیوند بلد نیست
مغرور تر از کوه! نگاهی به زمین کن
ای صاحب ژستی که دماوند بلد نیست
پرهاش درآمد قفسش نیز شکسته
مرغی که نفس خارج از این بند بلد نیست
بی وزن بگویم: غم تو بر دلم سنگینی میکند
دل خون شده بگذار بگویند بلد نیست
دل کیست؟ همان پیر نصیحت گر مردم
پیری که چو شد نوبت خود پند بلد نیست
گفتی بروم جای دگر...این که تو گفتی-
ساده ست ولی آدم پابند بلد نیست
شیرینی و انکار تو را قند بلد نیست
یک شهر به دنبال تو با دست تمنا
مغروری و دستان تو پیوند بلد نیست
مغرور تر از کوه! نگاهی به زمین کن
ای صاحب ژستی که دماوند بلد نیست
پرهاش درآمد قفسش نیز شکسته
مرغی که نفس خارج از این بند بلد نیست
بی وزن بگویم: غم تو بر دلم سنگینی میکند
دل خون شده بگذار بگویند بلد نیست
دل کیست؟ همان پیر نصیحت گر مردم
پیری که چو شد نوبت خود پند بلد نیست
گفتی بروم جای دگر...این که تو گفتی-
ساده ست ولی آدم پابند بلد نیست
۲.۶k
۲۷ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.