حالِ مرا مپرس، که من ناخوشم... بدم...
حالِ مرا مپرس، که من ناخوشم... بدم...
این روزها به تلخ زبانی زبانزدم
تو با یقین به رفتنِ خود فکر می کنی
من نیز بینِ ماندن و ماندن مردّدم
گفتم که عاشقت شده ام، دورتر شدی
ای کاش لال بودم و حرفی نمی زدم
گفتم که: «مُردم از غم» و گفتی: «به حرف نیست!»
ای کاش من حریف زبانِ تو می شدم...
این روزها به تلخ زبانی زبانزدم
تو با یقین به رفتنِ خود فکر می کنی
من نیز بینِ ماندن و ماندن مردّدم
گفتم که عاشقت شده ام، دورتر شدی
ای کاش لال بودم و حرفی نمی زدم
گفتم که: «مُردم از غم» و گفتی: «به حرف نیست!»
ای کاش من حریف زبانِ تو می شدم...
۷.۲k
۲۷ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.