پارت۱۵۱
#پارت۱۵۱
نازنین:
آرمان رو که آماده بودرو بغل کردم وگذاشتمش با اسباب بازی هاش بازی کنه لباسم بلند بودویکم بدون کفش اذیت می کرد رفتم اتاق وجلو آینه هیچی نبود به گوشام وگردنم اویزون کنم همه رو هستی برده بود ونوش جان کرده بودبی خیال شدم وکفشام رو پوشیدم واز آینه قدی خودمو نگاه کردم در باز شدبرگشتم از دیدن امیر علی جا خوردم کت شلوار رنگ لباس من پوشیده بود
اومد جلو وگفت : چقدر لباست خوشگله
خوب براندازم کرد
- مشکلی نداره
امیر علی : چرا
متعجب نگاهش کردم وگفتم : چی ؟!
امیر علی :خیلی بهت میاد
- تو هم لباست عالیه امشب تیپ دختر کش زدی
اخمی کردوگفت : هی چی میگی من متاهل هستم هان
- پس برای کی اینجوری تیپ زدی ؟
متحیر گفت : خوب معلومه ....
- من
موزیانه لبخند زدوگفت : نه دوستم
با اخم نگاش کردم لبخند زدوبغلم کرد وپیشونیمو بوسید وگفت : برای توه عزیزم خوشت اومد
- سِت شدیم
امیر علی : اره ...مشکلی نداری بالباست کفشات
- نه
امیر علی : پس بریم
نگاهش رو لبام بود
- بریم
یکم خودمو کشیدم بالاوگونه اش رو بوسیدم لبخند زدوگفت : اگه ناراحت نمیشی یکم رُژ لبت رو کم کن
- نمی کنم
امیر علی : باشه
نیم کت گیپورم رو پوشیدم وشالم رو کیفمو برداشتم وبرگشتم امیر علی تکیه داده بود به دیوار ونگام می کرد
- ترسیدم
امیر علی : نمیشه نری عروسی چرا انقدر خودتو خوشگل کردی
- کجا خوشگل کردم یه ریمل ورژ لبه
از کنارش خواستم بگذرم دستمو کشید ومحکم بغلم کرد
- امیر علی ...
امیر علی : اعتراض وارد نیست
توبغلش موندم تا وقتی خودش رضایت داد اروم ازم جدا شدوگفت : بریم عزیزم
آرمان رو بغل کردمنم مانتوم رو برداشتم ورفتیم پایین حاجیه با دیدنمون ذوق کرد وحاجی لبخند رضایت بخشی زدوهمه از خونه اومدیم بیرون
حاجیه ارمان رو ازم گرفت وبا ماشین حاجی رفتن منو امیر علی هم با ماشین خودش رفتیم
نگاه امیر علی روم بود ومن خندم گرفته بود کاملا برگشتم طرفش وگفتم : امیر علی چرا اینجوری نگاه می کنی ؟
امیر علی : هیچی همینجوری
با شیطنت گونه اش رو بوسیدم ورفتم عقب
امیر علی : خیلی بده تو ماشین منو می بوسی
- کسی دیده
امیر علی : کسی ندیده نمی تونم جواب بدم
خندیدم دستمو گرفت وگذاشت رو سینش متعجب نگاش کردم تپش قلبش خیلی بالا بود
- امیرعلی خوبی
امیر علی : اصلا خوب نیستم
خندیدم اونم خندید وپشت دستمو بوسید
نازنین:
آرمان رو که آماده بودرو بغل کردم وگذاشتمش با اسباب بازی هاش بازی کنه لباسم بلند بودویکم بدون کفش اذیت می کرد رفتم اتاق وجلو آینه هیچی نبود به گوشام وگردنم اویزون کنم همه رو هستی برده بود ونوش جان کرده بودبی خیال شدم وکفشام رو پوشیدم واز آینه قدی خودمو نگاه کردم در باز شدبرگشتم از دیدن امیر علی جا خوردم کت شلوار رنگ لباس من پوشیده بود
اومد جلو وگفت : چقدر لباست خوشگله
خوب براندازم کرد
- مشکلی نداره
امیر علی : چرا
متعجب نگاهش کردم وگفتم : چی ؟!
امیر علی :خیلی بهت میاد
- تو هم لباست عالیه امشب تیپ دختر کش زدی
اخمی کردوگفت : هی چی میگی من متاهل هستم هان
- پس برای کی اینجوری تیپ زدی ؟
متحیر گفت : خوب معلومه ....
- من
موزیانه لبخند زدوگفت : نه دوستم
با اخم نگاش کردم لبخند زدوبغلم کرد وپیشونیمو بوسید وگفت : برای توه عزیزم خوشت اومد
- سِت شدیم
امیر علی : اره ...مشکلی نداری بالباست کفشات
- نه
امیر علی : پس بریم
نگاهش رو لبام بود
- بریم
یکم خودمو کشیدم بالاوگونه اش رو بوسیدم لبخند زدوگفت : اگه ناراحت نمیشی یکم رُژ لبت رو کم کن
- نمی کنم
امیر علی : باشه
نیم کت گیپورم رو پوشیدم وشالم رو کیفمو برداشتم وبرگشتم امیر علی تکیه داده بود به دیوار ونگام می کرد
- ترسیدم
امیر علی : نمیشه نری عروسی چرا انقدر خودتو خوشگل کردی
- کجا خوشگل کردم یه ریمل ورژ لبه
از کنارش خواستم بگذرم دستمو کشید ومحکم بغلم کرد
- امیر علی ...
امیر علی : اعتراض وارد نیست
توبغلش موندم تا وقتی خودش رضایت داد اروم ازم جدا شدوگفت : بریم عزیزم
آرمان رو بغل کردمنم مانتوم رو برداشتم ورفتیم پایین حاجیه با دیدنمون ذوق کرد وحاجی لبخند رضایت بخشی زدوهمه از خونه اومدیم بیرون
حاجیه ارمان رو ازم گرفت وبا ماشین حاجی رفتن منو امیر علی هم با ماشین خودش رفتیم
نگاه امیر علی روم بود ومن خندم گرفته بود کاملا برگشتم طرفش وگفتم : امیر علی چرا اینجوری نگاه می کنی ؟
امیر علی : هیچی همینجوری
با شیطنت گونه اش رو بوسیدم ورفتم عقب
امیر علی : خیلی بده تو ماشین منو می بوسی
- کسی دیده
امیر علی : کسی ندیده نمی تونم جواب بدم
خندیدم دستمو گرفت وگذاشت رو سینش متعجب نگاش کردم تپش قلبش خیلی بالا بود
- امیرعلی خوبی
امیر علی : اصلا خوب نیستم
خندیدم اونم خندید وپشت دستمو بوسید
۱۵.۱k
۲۲ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.