صدای باران که به شیشه ی خاک گرفته ی پنجره برخورد می کند،س
صدای باران که به شیشهی خاک گرفتهی پنجره برخورد می کند،سمفونی حیرتانگیزی را ایجاد کرده است؛بی نظیر و باورنکردنی. روزهای دوری را به یاد دارم که با شنیدن این صدا قند در دلم آب می شد،زمانی که زیبایی های جهان میتوانست مرا محو خود کند تا آزاردهنده هایم را فراموش کنم؛اما حالا انگار توانایی لذت بردن از زندگی را ندارم؛راحت بگویم،خستهام. از فکر بیرون می آیم و روی قطره های ریزی که روی پنجره نشسته انگشتانم را حرکت می دهم و می کشم،دو دایرهی کوچک و یک منحنی و لبخندی روی لبهایم که با دیدن صورتکِ عجیب روی شیشه ایجاد می شود. با خود می گویم: بی خیال دنیا،یک امروز غصه را فراموش کن و به صدای گوشنواز رعد و برق گوش کن که چه زیبا دل آسمان را می شکافد و غرش کنان قدرت خود را به شب نشان می دهد و حتی یک لحظه اجازه نمی دهد که تاریکی باعث فراموشی اش شود. اما فاصله زیادی نیست میان پر شدن از زندگی وخالی شدن از تهی؛ صورتک خندان اشک می ریزد و لبخند روی لبهایم جایش را به گریه در قلبم می دهد،باور کنید ترسناک است،اشکِ غم درکنار لبخند،ترسناک ترین تصویر جهان است. اشکِ صورتک کافی است تا بفهمم هیچگاه ناراحتی ها پایانی ندارند. اصلا انگار ما آدمها همیشه ناراحتیم و گاه گاهی میان دردها می خندیم. قرار بود صورتک آرامم کند اما اشکهایش مانند نفسِ تنگی است که پایانی ندارد. چشمانم را از صورتک گریان گرفتم و با قلبی که از شدت درد می سوخت به باران نگاه کردم، همیشه باران برایم آرامش بخش بود؛ اما بود! حالا فرق دارد! جنس غمم بدجور با همیشه متفاوت است! حالا من هم مثل صورتک شده ام، گریان، اما بدون لبخند. #fatemeh47751 💙 💙 💙
۱۰.۹k
۱۰ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.