مرا باور کن
مرا باور کن
پارت ۱۷
ریاء:
دانیال - واقعیت اینه من تورو باور نکردم ریاء....
گریه ام بیشتر شد باور ندارم که مادرجون و سماء از پیشم رفتن
دانیال اومد تا منو بغل کنه که با مشت دستم زدم به سینه اش
- میدونی همه اش تقصیره منه تقصیره منه ........که به تو اعتماد کردم .....
و از خونه ی خالم زدم بیرون حالم خیلی خراب بود حتی نای حرف زدنو نداشتم
تو خیابونا می گردم و گریه می کردم حالا کجا برم مگه جایی هست که برم و کسی منو پیدا نکنه حتی اگر برم خونه ی مادرجون صد درصد منو پیدا میکنن
تنها راه حلش ....اینکه برم خونه ی دلبر
موبایلمو از جیب شلوارم کشیدم بیرون و به ساعت نگاه کردم
ساعت۲۰:۳۵ تقریبا این سه ساعته که بیرونم
دیدم که دانیال ۱۳بار به من زنگ زده دلبر۷ و خالم۴
به دلبر زنگ زدم
دلبر- ریاءااااا ....کجایی.....این سه ساعته دونبالت میگردم.....میدونی چقدر نگرانتم .....همه ی جاهایی که می رفتی بهشون سر زدم و .....پیدات نکردم
- دلبر یه نفس عمیق بکش
- حالا چی حالت بهتر شد
دلبر- آره
- تو خونه ایی
دلبر - آره تازه دانیال منو رسوند خونه .چرا؟
- بعدا بهت میگم. کسی تو خونتون
دلبر- نه مامانم و بابام رفتن لواسن و تا دوروزه دیگه برنمیگردن
- من می خوام بیام خونتون ولی....دلبر وای به حالت اگه به کسی گفتی من ت خونتونم
دلبر- حداقل بزار فقط به دانیال بگم خیلی نگرانته
- نه نمی خواد ولی قسم بخور به دوستیمون که به هیچ بنی بشری نمیگی
دلبر- باشه حالا زود بیا که می خوام مطمئن بشم سالمی
- باشه
تلفونو قطع کردم و به یه تاکسی اشاره کردم
***********
دلبر- مگه دیووونه ایی سرتو گذاشتی و رفتی .....مگه نمیگی یکی هست که نگرانته
- دلبر حالتو ندارم
دلبر- ریاء چادرو نصب کردن باید بری فاتحه
- نمی تونم
- الان مردم میگن این چه دختره ایی که به فاتحه ی مادر بزرگش و خواهرش نمی یاد
- به حرفه مردم کاری ندارم
دلبر- ریاء فردا تشییع جنازه اش اگه نری پشیمون میشی
- من .......نمی تونم( دوباره اشکام ریختن ) من نمی تونم تحمل کنم بفهم حالم بده
دلبر - ریاء من به تو نمیگم گریه نکن میگم برو تا بعدا پشیمون نشی
- باشه فقط میرم به قبراشون (بینی منو بالا کشیدم و اشکامو پاک کردم)
دلبر- ریاء برو بخواب و به هیچکی فکر نکن
- دلبر من می ترسم بخوابم .....می ترسم دوباره خواب ببینم
دلبر- ریاء به خدا توکل کن و بخواب
- که گفته من به خدا توکل نمی کنم
دلبر- شب بخیر ( و گونه ی خودمو بوسید😘 )
- شب بخیر
***********
پارت ۱۷
ریاء:
دانیال - واقعیت اینه من تورو باور نکردم ریاء....
گریه ام بیشتر شد باور ندارم که مادرجون و سماء از پیشم رفتن
دانیال اومد تا منو بغل کنه که با مشت دستم زدم به سینه اش
- میدونی همه اش تقصیره منه تقصیره منه ........که به تو اعتماد کردم .....
و از خونه ی خالم زدم بیرون حالم خیلی خراب بود حتی نای حرف زدنو نداشتم
تو خیابونا می گردم و گریه می کردم حالا کجا برم مگه جایی هست که برم و کسی منو پیدا نکنه حتی اگر برم خونه ی مادرجون صد درصد منو پیدا میکنن
تنها راه حلش ....اینکه برم خونه ی دلبر
موبایلمو از جیب شلوارم کشیدم بیرون و به ساعت نگاه کردم
ساعت۲۰:۳۵ تقریبا این سه ساعته که بیرونم
دیدم که دانیال ۱۳بار به من زنگ زده دلبر۷ و خالم۴
به دلبر زنگ زدم
دلبر- ریاءااااا ....کجایی.....این سه ساعته دونبالت میگردم.....میدونی چقدر نگرانتم .....همه ی جاهایی که می رفتی بهشون سر زدم و .....پیدات نکردم
- دلبر یه نفس عمیق بکش
- حالا چی حالت بهتر شد
دلبر- آره
- تو خونه ایی
دلبر - آره تازه دانیال منو رسوند خونه .چرا؟
- بعدا بهت میگم. کسی تو خونتون
دلبر- نه مامانم و بابام رفتن لواسن و تا دوروزه دیگه برنمیگردن
- من می خوام بیام خونتون ولی....دلبر وای به حالت اگه به کسی گفتی من ت خونتونم
دلبر- حداقل بزار فقط به دانیال بگم خیلی نگرانته
- نه نمی خواد ولی قسم بخور به دوستیمون که به هیچ بنی بشری نمیگی
دلبر- باشه حالا زود بیا که می خوام مطمئن بشم سالمی
- باشه
تلفونو قطع کردم و به یه تاکسی اشاره کردم
***********
دلبر- مگه دیووونه ایی سرتو گذاشتی و رفتی .....مگه نمیگی یکی هست که نگرانته
- دلبر حالتو ندارم
دلبر- ریاء چادرو نصب کردن باید بری فاتحه
- نمی تونم
- الان مردم میگن این چه دختره ایی که به فاتحه ی مادر بزرگش و خواهرش نمی یاد
- به حرفه مردم کاری ندارم
دلبر- ریاء فردا تشییع جنازه اش اگه نری پشیمون میشی
- من .......نمی تونم( دوباره اشکام ریختن ) من نمی تونم تحمل کنم بفهم حالم بده
دلبر - ریاء من به تو نمیگم گریه نکن میگم برو تا بعدا پشیمون نشی
- باشه فقط میرم به قبراشون (بینی منو بالا کشیدم و اشکامو پاک کردم)
دلبر- ریاء برو بخواب و به هیچکی فکر نکن
- دلبر من می ترسم بخوابم .....می ترسم دوباره خواب ببینم
دلبر- ریاء به خدا توکل کن و بخواب
- که گفته من به خدا توکل نمی کنم
دلبر- شب بخیر ( و گونه ی خودمو بوسید😘 )
- شب بخیر
***********
۵.۷k
۰۱ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.