مرا باور کن
مرا باور کن
پارت ۱۰:
ریاء:
دلبر یواش دمه گوشم گفت:
دلبر- ریاء تیپت عالیه. امروز می خوای دل چه کسیو ببری؟😜
- تو هم تیپت عالیه. تو هم می خوای دل چه کسیو ببری😃
به خونه ی سیرین رسیدیم که موبایلمو گرفتم و بهش زنگ زدم
سیرین- هلووو
- سلام بپر پایین
و تلفونو قطع کردم
دلبر- بهش گفتی بپر پایین مگه خرگوشه؟
- واقعا خلی
دلبر - تو خلی
- من خلم نه تو خلی
سیرین سوار ماشین شد
سیرین- سلام
همه با یک صدا جواب دادیم (انگار تویه صف ابتدایی)
-سلااام
سیرین - چه هماهنگ
ریاء- سیرین منگول چطوری متوری؟
سیرین یه پس کله ایی به من زد
ریاء- هوی چته رم کردی؟
سیرین - منگول خودتی
به تیپ سیرین نگاه کردم یه مانتو سفید که تا پاییتر از سینه هاش یکمی تنگه بعد باز میشه تا زانو هاش با یه روسری سفید شلوار لوله تفنگی مشکی کفش های عروسکی سفید
مثل فرشته ها شده بود
دلبر - ریاء تو چقدر هیزی
ریاء- اواا چراا؟
دلبر - چون مثل پسرای هیز ذل زدی به سیرین انگار می خوای بخوریش
ریاء- اره می خوام بخورمش به تو چه؟😝
دانیال- خانوما رسیدیم پیاده بشید
من و دخترا از ماشین پیاده شدیم
دانیال - من و عرشیا تا اینکه ماشینو پارک کنیم شماها برید یه دور بزنید
من وسط دخترا شدم و سیرین سمت چپم و دلبر سمت راست
ما یه اکیپ سه نفره بودیم از ابتدایی تا دانشگاه با اینکه رشته ی دلبر فرق میکنه ولی باهم بودیم از هم جدا نشدیم
از پسرا دور شده بودیم که یه اکیپ سه تا پسر دیدیم که یکی از اونا به سیرین چشمک زد
وااای اعصابم خراب شد
ریاء- سیرین - دلبر بیا بریم اون طرف
دلبر - چرا ؟
ریاء- خودتو به اون راه نزن میدونی این پسر به سیرین چشمک زد بیا بریم قبل از اینکه بیان
ولی دیر بود اونا طرف ما اومده بودند
پسر اولی - هی دختر خانم می خوای فرار کنی ؟
پسره ی سوسول چجوری جرأت میکنه
- فکر کنم تو باید فرار کنی قبل از.....
قبل از اینکه حرفمو تموم کنم پسر دومی پرید تو حرفام
پسر دومی- قبل از اینکه چی ؟ خانم جوجه
دلبر- درضمن جوجه تو هستی میدونی چرا
پسر دومی - چراا؟
دلبر - چون ما با این هیکلی که ساختیم به ما جوجه می یاد 😒
پسر سومی( اینی که به سیرین چشمک زد) رفت طرف سیرین
پسره سه- خانم دوستای خل تو ول کن بیا با من بهت تضمین میدم لذت میبری
دیگه اعصابم تا حد انفجار رسید محکم با دستم زدم روی کمرش که پسر یه اااخ بلندی گفت
پسر سه - این دیگه دست یه جوجه نیست دست یه هیولا اس
- چییییی ؟ به من میگی هیولا پسره ی سوسول
یقه شو گرفت که پسر اولی دستامو از پشت گرفت منم نامردی نکردم محکم با پام زدم به پاش بعدا با آرنجم زدم به شکمش پسره یک دیگه از درد توی چشماش اشک جمع شده بود خواست دوباره بیاد دنبال که پریدم و محکم با پام زدم تو گردنش که بیهوش شد...........
ادامه دارد.......
پارت ۱۰:
ریاء:
دلبر یواش دمه گوشم گفت:
دلبر- ریاء تیپت عالیه. امروز می خوای دل چه کسیو ببری؟😜
- تو هم تیپت عالیه. تو هم می خوای دل چه کسیو ببری😃
به خونه ی سیرین رسیدیم که موبایلمو گرفتم و بهش زنگ زدم
سیرین- هلووو
- سلام بپر پایین
و تلفونو قطع کردم
دلبر- بهش گفتی بپر پایین مگه خرگوشه؟
- واقعا خلی
دلبر - تو خلی
- من خلم نه تو خلی
سیرین سوار ماشین شد
سیرین- سلام
همه با یک صدا جواب دادیم (انگار تویه صف ابتدایی)
-سلااام
سیرین - چه هماهنگ
ریاء- سیرین منگول چطوری متوری؟
سیرین یه پس کله ایی به من زد
ریاء- هوی چته رم کردی؟
سیرین - منگول خودتی
به تیپ سیرین نگاه کردم یه مانتو سفید که تا پاییتر از سینه هاش یکمی تنگه بعد باز میشه تا زانو هاش با یه روسری سفید شلوار لوله تفنگی مشکی کفش های عروسکی سفید
مثل فرشته ها شده بود
دلبر - ریاء تو چقدر هیزی
ریاء- اواا چراا؟
دلبر - چون مثل پسرای هیز ذل زدی به سیرین انگار می خوای بخوریش
ریاء- اره می خوام بخورمش به تو چه؟😝
دانیال- خانوما رسیدیم پیاده بشید
من و دخترا از ماشین پیاده شدیم
دانیال - من و عرشیا تا اینکه ماشینو پارک کنیم شماها برید یه دور بزنید
من وسط دخترا شدم و سیرین سمت چپم و دلبر سمت راست
ما یه اکیپ سه نفره بودیم از ابتدایی تا دانشگاه با اینکه رشته ی دلبر فرق میکنه ولی باهم بودیم از هم جدا نشدیم
از پسرا دور شده بودیم که یه اکیپ سه تا پسر دیدیم که یکی از اونا به سیرین چشمک زد
وااای اعصابم خراب شد
ریاء- سیرین - دلبر بیا بریم اون طرف
دلبر - چرا ؟
ریاء- خودتو به اون راه نزن میدونی این پسر به سیرین چشمک زد بیا بریم قبل از اینکه بیان
ولی دیر بود اونا طرف ما اومده بودند
پسر اولی - هی دختر خانم می خوای فرار کنی ؟
پسره ی سوسول چجوری جرأت میکنه
- فکر کنم تو باید فرار کنی قبل از.....
قبل از اینکه حرفمو تموم کنم پسر دومی پرید تو حرفام
پسر دومی- قبل از اینکه چی ؟ خانم جوجه
دلبر- درضمن جوجه تو هستی میدونی چرا
پسر دومی - چراا؟
دلبر - چون ما با این هیکلی که ساختیم به ما جوجه می یاد 😒
پسر سومی( اینی که به سیرین چشمک زد) رفت طرف سیرین
پسره سه- خانم دوستای خل تو ول کن بیا با من بهت تضمین میدم لذت میبری
دیگه اعصابم تا حد انفجار رسید محکم با دستم زدم روی کمرش که پسر یه اااخ بلندی گفت
پسر سه - این دیگه دست یه جوجه نیست دست یه هیولا اس
- چییییی ؟ به من میگی هیولا پسره ی سوسول
یقه شو گرفت که پسر اولی دستامو از پشت گرفت منم نامردی نکردم محکم با پام زدم به پاش بعدا با آرنجم زدم به شکمش پسره یک دیگه از درد توی چشماش اشک جمع شده بود خواست دوباره بیاد دنبال که پریدم و محکم با پام زدم تو گردنش که بیهوش شد...........
ادامه دارد.......
۶.۶k
۳۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.