کنارم نیستی اما...
کنارم نیستی اما...
در من "تو"یی هست که
صبح ها با من از بستر برمی خیزدو
روزها سایه وار همراهیم می کند
کنارم نیستی اما...
در من "تو"یی هست که
غروب ها
اندوه تنهایی ام را نظاره می کند وشبهاتمام دهلیزهای خوابهایم راقدم میزند
کنارم نیستی
اما...!دیده بارانی و دل کرده هوایت؛ چه کنم؟
تو نبودی و ز غم پر شده جایت؛ چه کنم؟
نرود پای دلم غیر رهی جز ره تو
غیر از این جان که فدا گشته برایت، چه کنم؟
این روا نیست که اینگونه دلآزار شدی!
صنما! با دل افتاده به پایت، چه کنم؟
میکنی بر همه جانم تو خدایی اما
دل سنگی که خدا کرده عطایت، چه کنم؟
بی تو این سینه کویریست به پهنای سراب
بی خ--دا، با تو و این جور و جفایت چه کنم؟
قاب عکس تو کند ولوله در سینه به پا
ماندهام با هوس زنگ صدایت، چه کنم؟
در من "تو"یی هست که
صبح ها با من از بستر برمی خیزدو
روزها سایه وار همراهیم می کند
کنارم نیستی اما...
در من "تو"یی هست که
غروب ها
اندوه تنهایی ام را نظاره می کند وشبهاتمام دهلیزهای خوابهایم راقدم میزند
کنارم نیستی
اما...!دیده بارانی و دل کرده هوایت؛ چه کنم؟
تو نبودی و ز غم پر شده جایت؛ چه کنم؟
نرود پای دلم غیر رهی جز ره تو
غیر از این جان که فدا گشته برایت، چه کنم؟
این روا نیست که اینگونه دلآزار شدی!
صنما! با دل افتاده به پایت، چه کنم؟
میکنی بر همه جانم تو خدایی اما
دل سنگی که خدا کرده عطایت، چه کنم؟
بی تو این سینه کویریست به پهنای سراب
بی خ--دا، با تو و این جور و جفایت چه کنم؟
قاب عکس تو کند ولوله در سینه به پا
ماندهام با هوس زنگ صدایت، چه کنم؟
۲.۰k
۲۹ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.