پارت ۲۶ : جیمین : چرا این کارو کردی ها ؟ . روی تخت نشستم
پارت ۲۶ : جیمین : چرا این کارو کردی ها ؟ . روی تخت نشستم من : خب خیلی فکرم درگیر بود برای همین ......حرفمو قطع کرد و گفت : هیششش آخه چرا این قدر به خودت آسیب میزنی من : من حواسم نبود جیمین : خب چرا حواست نبود . هیچ حرفی نزدم بعدش بلند شد و رفت . اینقدر سرم درد داشت اشک هام می ریخت .
( جیمین )
رفتم آشپز خونه اب و قند درست کردم و بردم تو اتاق . نایکا پشتش به من بود لیوان و گذاشتم روی میز و کنارش نشستم و گفتم : چی شده . جوابی نداد موهاشو کنار زدم دیدم داره گریه میکنه من : وا چرا گریه میکنی نایکا : بدنم ... بدنم درد داره سرم داره منفجر میشه چشام درست نمیبینن من چه مرگمه . بدون اینکه حرفی بزنم دست راستمو پشت سرش گذاشتم و بغلش کردم چند دقیقه ی بعد که آروم شد از خودم جدا ش کردم و بلند شدم و رفتم لیوان و آوردم توی دستاش گذاشتم و نگاهش کردم وقتی نگام کرد با انگشت شستم اشکاشو پاک کردم و لبخند زدم و رفتم بیرون روی مبل نشستم بعد یک ساعت نایکا اومد بیرون . درست نمی تونست راه بره روی زمین نشست . گفتم : چرا رو زمین نشستی ؟؟؟ نایکا : میخوام برم خونم من : میخوای بری اونجا چیکار نایکا : خونم کثیفه و بعد ساعت نه خونه نباشم این دختره میگه کجا بودی الان هم که ساعت یازده و ده دقیقه است الانه که زنگ بزنه گوشیش زنگ خورد بلند شد و رفت گوشیشو جواب داد گفت : سلام ببخشید من پیش یکی از دوستانم هستم که تو بیمارستان هست اونجا میمونم .............باشه بای من : چی شد نایکا : هیچی امشب این جام دیگه من : خب خوبه حالا برو بخواب نایکا : باشه من رفتم .
( جیمین )
رفتم آشپز خونه اب و قند درست کردم و بردم تو اتاق . نایکا پشتش به من بود لیوان و گذاشتم روی میز و کنارش نشستم و گفتم : چی شده . جوابی نداد موهاشو کنار زدم دیدم داره گریه میکنه من : وا چرا گریه میکنی نایکا : بدنم ... بدنم درد داره سرم داره منفجر میشه چشام درست نمیبینن من چه مرگمه . بدون اینکه حرفی بزنم دست راستمو پشت سرش گذاشتم و بغلش کردم چند دقیقه ی بعد که آروم شد از خودم جدا ش کردم و بلند شدم و رفتم لیوان و آوردم توی دستاش گذاشتم و نگاهش کردم وقتی نگام کرد با انگشت شستم اشکاشو پاک کردم و لبخند زدم و رفتم بیرون روی مبل نشستم بعد یک ساعت نایکا اومد بیرون . درست نمی تونست راه بره روی زمین نشست . گفتم : چرا رو زمین نشستی ؟؟؟ نایکا : میخوام برم خونم من : میخوای بری اونجا چیکار نایکا : خونم کثیفه و بعد ساعت نه خونه نباشم این دختره میگه کجا بودی الان هم که ساعت یازده و ده دقیقه است الانه که زنگ بزنه گوشیش زنگ خورد بلند شد و رفت گوشیشو جواب داد گفت : سلام ببخشید من پیش یکی از دوستانم هستم که تو بیمارستان هست اونجا میمونم .............باشه بای من : چی شد نایکا : هیچی امشب این جام دیگه من : خب خوبه حالا برو بخواب نایکا : باشه من رفتم .
۶۸.۴k
۲۸ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.