پارت سوم
پارت سوم
مارک و بم بم و جکسون و یوگیوم برای اینکه هواشون عوض شه رفتن تا گشتی توی شهر بزنن کل روز رو گشتن خرید کردن و غذاهای چرب و چیلی خوردن و کلی خندیدن حتی گاهی یوگیوم داغ از دست دادن هیونگش رو فراموش کرد و برای دلخوشی مارک درد توی دلش رو به روی خودش نیاورد و قرار شده بود بعد شمام به اسرار بم بم بیان رودخونه هان روی پل وایساده بودن و جمله های روی پل رو میخوندن یوگیوم لبه وایساده بود و کنارش مارک . مارک خوب میدونست الان داره تو مغز گیومیش چی میگذره و خیلی مضطرب بود و توی دلش بم بم رو فوش بارون میکرد یوگیوم هی جلو عقب میرفت و مارک دستش رو محکم تر فشار میداد توی اون تیله های مشکی یوگیوم زل میزد و غرق نگاه کردن بهش میشد به یوگیومش سخت میگذشت یوگیوم که لوس هیونگش بود و تو پر قو بزرگ شده بود شیش ماه مرد شده بود و همه کسش و برادرش که جای مادر و پدر و خوهر و برادر و کلی فامیل رو براش پر کرده بود رو از دست داد بود مارک درک میکرد که تمام پشتوانه یوگیوم جین یونگ بوده ولی از یجایی به خودش قول داد بود که اون براش جای همه رو پر کنه حتی جین یونگ رو همه رو مارک میخواد اگه هردو از اون عملیات کوفتی سالم برگشتن از یوگیوم مثل بچه اش مواظبت کنه حتی شاید باهم یه بچه رو به فرزندی قبول کنن و تا اخر عمر زندگی شادی داشته باشن زندگی که خیلیا ارزوش رو دارن زندگی که یوگیوم مرگ هیونگش رو فراموش کنه مارک فهمیده بود اگه صبر داشته باشی زندگی روی خوشش رو نشونت میده مثل وقتی که برای اولین بار یوگیوم رو دید تو این فکرا بود که کل شیش ماه زندگیش با یوگیوم ازوجلوی چشماش گذشت و ناخوداگاه چشماش خیس شد یوگیوم که میدونست مارک خوش قلب و مهربونش برای چی داره گریه میکنه دستش رو گرفت از لبه ی پل دورش کرد و روی پیشونیش بوسه ریزی کاشت
- دوست دارم نه عاشقتم مارک تو برای من همسری مادری پدری خواهری
یوگیوم مکثی کرد و بغضش رو قورت داد
- برادری همه کسمی تو همه چیزمی بیا تا اخر عمرمون باهم باشیم حتی اگه از هم جداشدیم و تو دوتا دنیا موازی بدیم بیا تا ابد عاشقم هم باشیم و همه کس هم حتی اگه دنیا هامون باهم فرق کرد
و مارک رو تو اغوش کشید مارک همونجور که گریه میکرد به سینه یوگیوم مشت میکوبید
- نمیخوام اینجوری نمیخوام میخوام تا ابد تو همین دنیا همه کست باشم و همه کسم باشی میخوام تا ابد تو همین دنیا مال تو باشم و تو مارک من باشی میخوام تو همین دنیا عاشق توی لعنتی باشم
یوگیوم مارک رو از خودش جدا کرد اشکهاش رو پاک کرد و بوسه ای روی لب هاش گذاشت
- باشه بیا تا ابد توی این دنیا عاشق هم باشیم و همه کس هم باشیم و از هم مراقبت کنیم خب
مارک لبخند دندون نمایی زد و یوگیوم رو تو اغوش خودش کشید
ایشالا فردا قسمت اخر
مارک و بم بم و جکسون و یوگیوم برای اینکه هواشون عوض شه رفتن تا گشتی توی شهر بزنن کل روز رو گشتن خرید کردن و غذاهای چرب و چیلی خوردن و کلی خندیدن حتی گاهی یوگیوم داغ از دست دادن هیونگش رو فراموش کرد و برای دلخوشی مارک درد توی دلش رو به روی خودش نیاورد و قرار شده بود بعد شمام به اسرار بم بم بیان رودخونه هان روی پل وایساده بودن و جمله های روی پل رو میخوندن یوگیوم لبه وایساده بود و کنارش مارک . مارک خوب میدونست الان داره تو مغز گیومیش چی میگذره و خیلی مضطرب بود و توی دلش بم بم رو فوش بارون میکرد یوگیوم هی جلو عقب میرفت و مارک دستش رو محکم تر فشار میداد توی اون تیله های مشکی یوگیوم زل میزد و غرق نگاه کردن بهش میشد به یوگیومش سخت میگذشت یوگیوم که لوس هیونگش بود و تو پر قو بزرگ شده بود شیش ماه مرد شده بود و همه کسش و برادرش که جای مادر و پدر و خوهر و برادر و کلی فامیل رو براش پر کرده بود رو از دست داد بود مارک درک میکرد که تمام پشتوانه یوگیوم جین یونگ بوده ولی از یجایی به خودش قول داد بود که اون براش جای همه رو پر کنه حتی جین یونگ رو همه رو مارک میخواد اگه هردو از اون عملیات کوفتی سالم برگشتن از یوگیوم مثل بچه اش مواظبت کنه حتی شاید باهم یه بچه رو به فرزندی قبول کنن و تا اخر عمر زندگی شادی داشته باشن زندگی که خیلیا ارزوش رو دارن زندگی که یوگیوم مرگ هیونگش رو فراموش کنه مارک فهمیده بود اگه صبر داشته باشی زندگی روی خوشش رو نشونت میده مثل وقتی که برای اولین بار یوگیوم رو دید تو این فکرا بود که کل شیش ماه زندگیش با یوگیوم ازوجلوی چشماش گذشت و ناخوداگاه چشماش خیس شد یوگیوم که میدونست مارک خوش قلب و مهربونش برای چی داره گریه میکنه دستش رو گرفت از لبه ی پل دورش کرد و روی پیشونیش بوسه ریزی کاشت
- دوست دارم نه عاشقتم مارک تو برای من همسری مادری پدری خواهری
یوگیوم مکثی کرد و بغضش رو قورت داد
- برادری همه کسمی تو همه چیزمی بیا تا اخر عمرمون باهم باشیم حتی اگه از هم جداشدیم و تو دوتا دنیا موازی بدیم بیا تا ابد عاشقم هم باشیم و همه کس هم حتی اگه دنیا هامون باهم فرق کرد
و مارک رو تو اغوش کشید مارک همونجور که گریه میکرد به سینه یوگیوم مشت میکوبید
- نمیخوام اینجوری نمیخوام میخوام تا ابد تو همین دنیا همه کست باشم و همه کسم باشی میخوام تا ابد تو همین دنیا مال تو باشم و تو مارک من باشی میخوام تو همین دنیا عاشق توی لعنتی باشم
یوگیوم مارک رو از خودش جدا کرد اشکهاش رو پاک کرد و بوسه ای روی لب هاش گذاشت
- باشه بیا تا ابد توی این دنیا عاشق هم باشیم و همه کس هم باشیم و از هم مراقبت کنیم خب
مارک لبخند دندون نمایی زد و یوگیوم رو تو اغوش خودش کشید
ایشالا فردا قسمت اخر
۱۳.۰k
۲۶ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.