پارت دوم
پارت دوم
سوزی با یک چمدون به طرف اتاق یوگیوم رفت در زد
- یوگیوم میدونم تو اتاقتی وسایل جین یونگ اوردم میشه در رو باز کنی
سوزی یکم منتظر شد وقتی دید یوگیوم رد رو باز نکرد بغضی ته گلوش رو گرفت
- میدونم تقصیر منه متاسفم اگه تا الانمخودمو نکشتم بخاطر ماموریت جون شماهاست چمدونم میزارم اینجا
در باز شد و یوگیوم با چشمای قرمز رو به روی سوزی قرار گرفت
- ماموریت . ماموریت . ماموریت هیونگم مرده و تو هنوز به فکر اون ماموریت کوفتی اینا همش تقصیر منه .
سوزی اشک هاش رو پاک کرد
- این ماموریت خیلی مهمه و بدون قول میدم زنده بیرون نیام و این تقصیر تو نیست جین ی...
- اره تقصیر من نیست تقصیر تو ایم سوزی من دیگه تو این نمایش خیمه شب بازی شما شرکت نمیکنم .
و چمدون رو از دست سوزی قاپید و در رو کوبید
- یوگیوم نباید جا بزنی فقط یه هفته مونده تو الان ١٧ سالته بچه نیستی پس بچگی نکن خب
و با چشم های گریون به اتاقش برگشت .
اتاق تمرین ...................................
سوزی:همونطور که میدونید هفته دیگه عملیات لی سومان وقتی برای افتتاح فروشگاه پسر ناز پروردش ما حمله میکنیم . من نمیخوام حتی خون از دماغ کسی بیاد و کسی کشته بشه که در اینده به سرنوشت ما دچار بشه ولی اگه جونت خودتون یا کسی در خطر بود اجازه کشتن دارید باید تا میتونید سر و صدا کنید تو این مدت من بمب رو میزارم شما وقتی همه رو خالی کردید و مطمعن شدید به من میگید بمب رو فعال کنم تا انفجار دو دیقه فاصله اس پس بهتر تا جایی که میتونید دور شده باشید سوالی هست ؟
یوگیوم زیر چشمی نگاهی به سوزی انداخت
- چجوری تو دو دیقه میخوای از اونجا خارج شی
سوزی اهی کشید
- من خارج نمیشم ما سومان رو میکشیم بخاطر ادمی که کشته متم یه نفر رو کشتم پس باید بمیرم
یوگیوم اخمی کرد
- پس منم میام باهات
مارک و سوزی همزمان گفتن
- تو خیلی غلط میکنی
سوزی وقتی مارک رو اونجوری دید سکوت کرد
- پس من چی من بدون تو چجوری زندگی کنم من اصلا برات معنی ندارم اصلا برات مهمم ؟ میخوای منو ولی کنی و بمیری انقد برات بی ارزشم ازت متنفرم
مارک به طرف اتاقشون رفت و طبق معمول یوگیومم دنبالش دویید هر دو باهم تو اتاق رفتن و صدای جیغ و داد و دعواشون کل محوطه رو پر کرد
- من دوست دارم ولی دارم از عذای وجدان میمیرم
-منم اگه تو بمیری میمیرم
مارک به طرف یوگیوم رفت و بغلش کرد
- من دوست دارم یوگیوم نمیخوام از دست بدم تحمل این یکی رو ندارم
دیگه حرفی بینشون رد و بدل نشد و یوگیوم لب های مارک رو به دندون گرفت حریصانه اون هارو میمکید ترقوه اش رو گاز میگرفت و دستش رو به زیر لباس برد و تمام بدن مارک رو لمس کرد و شروع کرد به لخت کردن مارک و لحظه ای بعد در حال ضربه زدن در مارک بود که نقطه حساسش رو پیدا کرد و هر دو باهم به اوج رسیدن
سوزی با یک چمدون به طرف اتاق یوگیوم رفت در زد
- یوگیوم میدونم تو اتاقتی وسایل جین یونگ اوردم میشه در رو باز کنی
سوزی یکم منتظر شد وقتی دید یوگیوم رد رو باز نکرد بغضی ته گلوش رو گرفت
- میدونم تقصیر منه متاسفم اگه تا الانمخودمو نکشتم بخاطر ماموریت جون شماهاست چمدونم میزارم اینجا
در باز شد و یوگیوم با چشمای قرمز رو به روی سوزی قرار گرفت
- ماموریت . ماموریت . ماموریت هیونگم مرده و تو هنوز به فکر اون ماموریت کوفتی اینا همش تقصیر منه .
سوزی اشک هاش رو پاک کرد
- این ماموریت خیلی مهمه و بدون قول میدم زنده بیرون نیام و این تقصیر تو نیست جین ی...
- اره تقصیر من نیست تقصیر تو ایم سوزی من دیگه تو این نمایش خیمه شب بازی شما شرکت نمیکنم .
و چمدون رو از دست سوزی قاپید و در رو کوبید
- یوگیوم نباید جا بزنی فقط یه هفته مونده تو الان ١٧ سالته بچه نیستی پس بچگی نکن خب
و با چشم های گریون به اتاقش برگشت .
اتاق تمرین ...................................
سوزی:همونطور که میدونید هفته دیگه عملیات لی سومان وقتی برای افتتاح فروشگاه پسر ناز پروردش ما حمله میکنیم . من نمیخوام حتی خون از دماغ کسی بیاد و کسی کشته بشه که در اینده به سرنوشت ما دچار بشه ولی اگه جونت خودتون یا کسی در خطر بود اجازه کشتن دارید باید تا میتونید سر و صدا کنید تو این مدت من بمب رو میزارم شما وقتی همه رو خالی کردید و مطمعن شدید به من میگید بمب رو فعال کنم تا انفجار دو دیقه فاصله اس پس بهتر تا جایی که میتونید دور شده باشید سوالی هست ؟
یوگیوم زیر چشمی نگاهی به سوزی انداخت
- چجوری تو دو دیقه میخوای از اونجا خارج شی
سوزی اهی کشید
- من خارج نمیشم ما سومان رو میکشیم بخاطر ادمی که کشته متم یه نفر رو کشتم پس باید بمیرم
یوگیوم اخمی کرد
- پس منم میام باهات
مارک و سوزی همزمان گفتن
- تو خیلی غلط میکنی
سوزی وقتی مارک رو اونجوری دید سکوت کرد
- پس من چی من بدون تو چجوری زندگی کنم من اصلا برات معنی ندارم اصلا برات مهمم ؟ میخوای منو ولی کنی و بمیری انقد برات بی ارزشم ازت متنفرم
مارک به طرف اتاقشون رفت و طبق معمول یوگیومم دنبالش دویید هر دو باهم تو اتاق رفتن و صدای جیغ و داد و دعواشون کل محوطه رو پر کرد
- من دوست دارم ولی دارم از عذای وجدان میمیرم
-منم اگه تو بمیری میمیرم
مارک به طرف یوگیوم رفت و بغلش کرد
- من دوست دارم یوگیوم نمیخوام از دست بدم تحمل این یکی رو ندارم
دیگه حرفی بینشون رد و بدل نشد و یوگیوم لب های مارک رو به دندون گرفت حریصانه اون هارو میمکید ترقوه اش رو گاز میگرفت و دستش رو به زیر لباس برد و تمام بدن مارک رو لمس کرد و شروع کرد به لخت کردن مارک و لحظه ای بعد در حال ضربه زدن در مارک بود که نقطه حساسش رو پیدا کرد و هر دو باهم به اوج رسیدن
۱۰.۵k
۲۶ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.