پاییز جان....
پاییز جان....
میشود بخاطر دلِ منِ تنها بیایی؟...
میدانم دلخور شده ای؟...
چه کسی گفته تو موسمِ جدایی هستی؟...
چه کسی گفته تو زیبا نیستی؟...
شاید بخاطر رخسار زردت؟....
شاید بخاطر گریه های بی امانت؟...
شاید بخاطر نفسهای سردت؟...
اما چه میفهمند که تو نیز از یار دورافتاده ای که اینچنین زرد و رنجور گشته ای؟...
یعنی نمیدانند دلیل گریه های بی امانت از فراق یار است؟....
یعنی نمیدانند نفسهای سردت بخاطر دوری از طنین زندگی بخشِ بهار خانم است؟....
پس چرا ادعای عاشق بودن میکنند وقتی ازتو بدشان می آید؟...
یعنی انسان عاشق اینقدر چهره ی بدی پیدا میکند؟....
اما بدان که من، تنها ازتو دفاع میکنم....
من، تنها در دروازه ی شهر می ایستم به استقبال آمدنت....
تو فصلِ وصل هستی....
تو زاد روزِ عشقِ من هستی....
میشود بخاطر منِ تنها دیر نکنی؟..
میشود بخاطر دلِ منِ تنها بیایی؟...
میدانم دلخور شده ای؟...
چه کسی گفته تو موسمِ جدایی هستی؟...
چه کسی گفته تو زیبا نیستی؟...
شاید بخاطر رخسار زردت؟....
شاید بخاطر گریه های بی امانت؟...
شاید بخاطر نفسهای سردت؟...
اما چه میفهمند که تو نیز از یار دورافتاده ای که اینچنین زرد و رنجور گشته ای؟...
یعنی نمیدانند دلیل گریه های بی امانت از فراق یار است؟....
یعنی نمیدانند نفسهای سردت بخاطر دوری از طنین زندگی بخشِ بهار خانم است؟....
پس چرا ادعای عاشق بودن میکنند وقتی ازتو بدشان می آید؟...
یعنی انسان عاشق اینقدر چهره ی بدی پیدا میکند؟....
اما بدان که من، تنها ازتو دفاع میکنم....
من، تنها در دروازه ی شهر می ایستم به استقبال آمدنت....
تو فصلِ وصل هستی....
تو زاد روزِ عشقِ من هستی....
میشود بخاطر منِ تنها دیر نکنی؟..
۱.۰k
۲۶ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.