*راز دل*
*راز دل*
ماه وش :
با ذوق نگاش کردم وگفتم : ویلای دانیال؟؟!!!!وای کیهان مرسی از کجا فهمیدی از اینجا خوشم اومده ؟!
با لبخند نگام کرد وگفت : دیگه خوشگله
پیاده شدیم
- دانیالم هست
نگام کرد وگفت : مثلا قراره تنها باشیم ها
خندیدم لپو کشید ورفتیم داخل خونه اش عالی بود من که خیلی دوسش داشتم
کیهان :دوسش داری ؟!
- خیلی عاشق همچین خونه های هستم
کیهان : می خوای مال ما باشه
متعجب نگاش کردم رفت طرف اتاقی وگفت : اینجا هم اتاقمون
- اتاق دانیاله؟!
باز از اون نگاه ها بهم انداخت که یعنی خیلی خنگی
- پس پی چرا اینجوری نگام می کنی
کیهان : عزیزم من از قبل به دانیال گفتم میایم اینجا اونم سنگ تموم گذاشته حتا تختم خریده ببین
- مهره ای مار داری
کیهان : نه عزیزم تقریبا آشناست یه جورایی هم می خواد جبران کنه برامون
- جبران چی
کیهان در حالی که لباسهاش رو می زاشت تو کمد گفت : به اسب ها خیلی علاقه داره بیشتر وقتش اونجاست اینم برای جبران شد
- چی شد
اومد طرفم وگفت : حواست کجاست عزیزم
به استخر اشاره کردم ابرو بالا انداخت وگفت : می خوای شنا کنی
- اهووووم
کیهان : خیلی خوب اول کارهامون رو انجام بدیم چششششم
لباسامون رو چیدیم بعدم کیهان وسایل خوراکی که خریده بود رو آورد منم غذاهایی که آوردم رو گذاشتم روی میز
کیهان : گشنته؟!
- خیلی
رفت دست وصورتشو شست ونشست پشت میز چون از غذای بیرون بدش میومد کم خورد ورفت آهنگ گذاشت اومد رو به روم نشست و نگام می کرد
- چیه؟!
کیهان : هیچی نگات می کنم
خندیدم لبخند زد وگفت : قربون خندت برم
- خدا نکنه ...تو چرا من می خندم اینو میگی
کیهان : چون لپات خوردنی میشه
ابروهاش چند بار انداخت بالا زدم زیر خنده برام بوس فرستاد اخم کردم وگفتم : چیه پر رو شدی
بلند شد وگفت : با منی ...
از رو صندلی بلندم کرد جیغ زدم انداختم تو استخر چون نصف استخر تو خونه بود ورنگ آبی استخر کل خونه رو گرفته بود ورویای
- بخدا که وحشی هستی کیهان
برام ادا در اورد وتیشرتشو دراورد شیرجه زد تو آب مثله یه سایه تو آب حرکت می کرد
اومد بالا وگفت : عالیه
با حرص نگاش کردم خندید وبهم آب ریخت
- نخند کیهان
رفتم طرف پله ها
کیهان : چرا در میای
- گشنمه
متعجب نگام کردوگفت : بیا منم بخور تپلی
ماه وش :
با ذوق نگاش کردم وگفتم : ویلای دانیال؟؟!!!!وای کیهان مرسی از کجا فهمیدی از اینجا خوشم اومده ؟!
با لبخند نگام کرد وگفت : دیگه خوشگله
پیاده شدیم
- دانیالم هست
نگام کرد وگفت : مثلا قراره تنها باشیم ها
خندیدم لپو کشید ورفتیم داخل خونه اش عالی بود من که خیلی دوسش داشتم
کیهان :دوسش داری ؟!
- خیلی عاشق همچین خونه های هستم
کیهان : می خوای مال ما باشه
متعجب نگاش کردم رفت طرف اتاقی وگفت : اینجا هم اتاقمون
- اتاق دانیاله؟!
باز از اون نگاه ها بهم انداخت که یعنی خیلی خنگی
- پس پی چرا اینجوری نگام می کنی
کیهان : عزیزم من از قبل به دانیال گفتم میایم اینجا اونم سنگ تموم گذاشته حتا تختم خریده ببین
- مهره ای مار داری
کیهان : نه عزیزم تقریبا آشناست یه جورایی هم می خواد جبران کنه برامون
- جبران چی
کیهان در حالی که لباسهاش رو می زاشت تو کمد گفت : به اسب ها خیلی علاقه داره بیشتر وقتش اونجاست اینم برای جبران شد
- چی شد
اومد طرفم وگفت : حواست کجاست عزیزم
به استخر اشاره کردم ابرو بالا انداخت وگفت : می خوای شنا کنی
- اهووووم
کیهان : خیلی خوب اول کارهامون رو انجام بدیم چششششم
لباسامون رو چیدیم بعدم کیهان وسایل خوراکی که خریده بود رو آورد منم غذاهایی که آوردم رو گذاشتم روی میز
کیهان : گشنته؟!
- خیلی
رفت دست وصورتشو شست ونشست پشت میز چون از غذای بیرون بدش میومد کم خورد ورفت آهنگ گذاشت اومد رو به روم نشست و نگام می کرد
- چیه؟!
کیهان : هیچی نگات می کنم
خندیدم لبخند زد وگفت : قربون خندت برم
- خدا نکنه ...تو چرا من می خندم اینو میگی
کیهان : چون لپات خوردنی میشه
ابروهاش چند بار انداخت بالا زدم زیر خنده برام بوس فرستاد اخم کردم وگفتم : چیه پر رو شدی
بلند شد وگفت : با منی ...
از رو صندلی بلندم کرد جیغ زدم انداختم تو استخر چون نصف استخر تو خونه بود ورنگ آبی استخر کل خونه رو گرفته بود ورویای
- بخدا که وحشی هستی کیهان
برام ادا در اورد وتیشرتشو دراورد شیرجه زد تو آب مثله یه سایه تو آب حرکت می کرد
اومد بالا وگفت : عالیه
با حرص نگاش کردم خندید وبهم آب ریخت
- نخند کیهان
رفتم طرف پله ها
کیهان : چرا در میای
- گشنمه
متعجب نگام کردوگفت : بیا منم بخور تپلی
۲۱.۸k
۰۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.