عاقا بیاین یه چیزی براتون تعریف کنم😑 😑 😑

عاقا بیاین یه چیزی براتون تعریف کنم😑 😑 😑
ما امروز مثه جوگیرا رفتیم یه عالمه گوجه خریدیم که رب درست کنیم بعد که همه کاراشو کردیم مامانمم وقتی میرفت سرکار زیر ربارو خاموش کرد گفت برگردم تو ظرف میریزم تا اینجا که همه چی خوبه حالا فک کن این خواهر اسطوره من عصری وقت دندون پزشکی داشته رفته دندونشو عصب کشی کرده اومده کلا یه طرف دهنش بی حسه عاقا این چشمش به ربا افتاده بود صبر کرد یکم که بی حسی بر طرف شد شروع کرد پنیر و رب(همون املت بدون تخم مرغ خودمون😄 ) خوردن هی بینش هم میگفت وای مهتا خیلی خوشمزس بیا توهم بخورو فلانو حالا من برگشتم ببینم جدی میگه دیدم لبش قرمزه بهش گفتم اونا ربه ریخته دور دهنت چه قرمزه خدایی عجب ربی شده😮 اونم دست کشید گف آره بابا پس چیه دست کشیدن همان دوباره قرمز شدن دور دهنش همان عاقاااااا این لب نیمه بی حسه بدبختشو جوییده بوداااا 😱 ینی منو میگی دلم ریش شد اینقد زدمش مامانم اینقد دعواش کرد بابام اینقد بهش خندید که خدا میدونه بعد فک کن چند مین بعد رفته جلو آینه نگاه لبش میکنه میگه ولی چیکار دارین خدایی سسکی شدم لبم باد کرده خدایا مرسی این خواهرمو فرستادی برا ما گفتم تعریف کنم شماهم شاد بشین😨 😱 😅 😂 لاو یو عال 💗 💗