پنج انگشت بود فاصله ی ما
پنج انگشت بود فاصله ی ما
که پنجره را به قصد آسمان ترک کردی
هنوز صدای هواپیما
آسمان آبی دلم را
از نفرین فاصله پر می کند
پرنده های سیاه
پیام آوران دل تنگی اند
که هر پاییز کوچ می کنند به حنجره ی لرزانم
مگر سفر چقدر می تواند طولانی باشد
تو که چمدان نبسته بودی
رفتی که بیایی
و فرودگاه فقط یک سکوی پریدن بود
نه یک دریچه به أبدیت
رفته ای
و ماه ها می گذرند
به نقشه ی زمین روی دیوار اتاقم
زل می زنم
و فکر می کنم
پنج انگشت فاصله
نمی تواند خیلی دور باشد! #روشنک_آرامش #بی_مخاطب
که پنجره را به قصد آسمان ترک کردی
هنوز صدای هواپیما
آسمان آبی دلم را
از نفرین فاصله پر می کند
پرنده های سیاه
پیام آوران دل تنگی اند
که هر پاییز کوچ می کنند به حنجره ی لرزانم
مگر سفر چقدر می تواند طولانی باشد
تو که چمدان نبسته بودی
رفتی که بیایی
و فرودگاه فقط یک سکوی پریدن بود
نه یک دریچه به أبدیت
رفته ای
و ماه ها می گذرند
به نقشه ی زمین روی دیوار اتاقم
زل می زنم
و فکر می کنم
پنج انگشت فاصله
نمی تواند خیلی دور باشد! #روشنک_آرامش #بی_مخاطب
۱.۰k
۲۸ مرداد ۱۳۹۸