پارت ۹۹ ☆
پارت ۹۹ ☆
رادین :اینقدر دیوونه بازی درنیار !زشته جلو دوتا سینگل عاشقانه بازی دربیارین !
پرهام :نزار دهنمو باز کنم بگم سینگل نیستی
با این حرف پرهام رادین از جاش بلند شد و اومد سمت پرهام !
رادین :اینجا جاش نیت بهت بفهمونم اون دختره ی عوضی دوس دخترم نیس
-یا بحث نکنید یا به ما بگین داستان چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رادین :یه دعوای دوستانس من میگم من میگم با اون دختره رابطه ندارم پرهام میگه رابطه داری !
پرهام :خب راست میگم خودم دیدم
رادین :قبول تو دیدی اون عین پلنگ بهم حمله کرد و یه غلطی کرد ..........
کم کم داشت صداشون بالا میرفت .......
پریدم وسطشون !
-دعوا نکنین !مگه مهمه رادین چیکار کرده زندگی خودشه دلش میخواد !
پرهام :من نمیگم مهمه میگم چرا بهم دروغ میگه
رادین شروع کرد داد زدن :من دروغ نمیگم ..........
اینو که گفت رفت سمت در و دوید از پله ها پایین ........
-پرهام چرا اینجوری میکنی زشته !
پرهام :بعدا واست توضیح میدم .........
یهو دیدم رها عین جن دویبد بیرون !
-الان توضیح بده زودباش
پرهام :اصلا تقصیر منه نمیخوام به رها آسیب برسه
-تو به رها چیکار داری ؟!
پرهام :چند روز پیش خودم دیدم یه دختره رادینو بوس کرد و رادین هیچی نگفت منم کاریش نداشتم ولی دیروز بهم میگه رها رو دوس دارم ازم خواهش کرد بیارمش تا بتونه به رها بگه من درباره اتفاقای چند روز پیش اون و دختره پرسیدم بهم گفت دوست دخترش نیست !ولی من باور نکردم ..........
حرفاشو که شنیدم دوییدم سمت پنجره .......رادین دقیقا دم در بود که رها بهش رسید ......
رها داشت حرف میزد رادین رو راضی کنه اما رادین هیچ حرفی نزد و رفت ..........
این اتفاق خوبی نبود واسه اولین باری که رادین اومده بود اینجا و درحالی که ادعا میکرد رها رو دوست داره ........
بنابرین منم دوییدم پایین .........
من و رها دنبال رادین میدویدیم.....
-رادین صبر کن .......
که یهو برگشت سمتمون ........
چشماش از عصبانیت قرمز شده بود.......
رادین :............؟؟؟؟
برگرفته از رمان گره #ماکانی
رادین :اینقدر دیوونه بازی درنیار !زشته جلو دوتا سینگل عاشقانه بازی دربیارین !
پرهام :نزار دهنمو باز کنم بگم سینگل نیستی
با این حرف پرهام رادین از جاش بلند شد و اومد سمت پرهام !
رادین :اینجا جاش نیت بهت بفهمونم اون دختره ی عوضی دوس دخترم نیس
-یا بحث نکنید یا به ما بگین داستان چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رادین :یه دعوای دوستانس من میگم من میگم با اون دختره رابطه ندارم پرهام میگه رابطه داری !
پرهام :خب راست میگم خودم دیدم
رادین :قبول تو دیدی اون عین پلنگ بهم حمله کرد و یه غلطی کرد ..........
کم کم داشت صداشون بالا میرفت .......
پریدم وسطشون !
-دعوا نکنین !مگه مهمه رادین چیکار کرده زندگی خودشه دلش میخواد !
پرهام :من نمیگم مهمه میگم چرا بهم دروغ میگه
رادین شروع کرد داد زدن :من دروغ نمیگم ..........
اینو که گفت رفت سمت در و دوید از پله ها پایین ........
-پرهام چرا اینجوری میکنی زشته !
پرهام :بعدا واست توضیح میدم .........
یهو دیدم رها عین جن دویبد بیرون !
-الان توضیح بده زودباش
پرهام :اصلا تقصیر منه نمیخوام به رها آسیب برسه
-تو به رها چیکار داری ؟!
پرهام :چند روز پیش خودم دیدم یه دختره رادینو بوس کرد و رادین هیچی نگفت منم کاریش نداشتم ولی دیروز بهم میگه رها رو دوس دارم ازم خواهش کرد بیارمش تا بتونه به رها بگه من درباره اتفاقای چند روز پیش اون و دختره پرسیدم بهم گفت دوست دخترش نیست !ولی من باور نکردم ..........
حرفاشو که شنیدم دوییدم سمت پنجره .......رادین دقیقا دم در بود که رها بهش رسید ......
رها داشت حرف میزد رادین رو راضی کنه اما رادین هیچ حرفی نزد و رفت ..........
این اتفاق خوبی نبود واسه اولین باری که رادین اومده بود اینجا و درحالی که ادعا میکرد رها رو دوست داره ........
بنابرین منم دوییدم پایین .........
من و رها دنبال رادین میدویدیم.....
-رادین صبر کن .......
که یهو برگشت سمتمون ........
چشماش از عصبانیت قرمز شده بود.......
رادین :............؟؟؟؟
برگرفته از رمان گره #ماکانی
۱۷.۶k
۲۸ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.