*راز دل*
*راز دل*
کیهان اومده بود اتاق من داشت مسواک می زد وآبم باز بود
اب رو بستم ونگاش کردم
نگام کرد
- چی شده کیهان رفتی رو حالت سکوت
خم شد دهنشو شست ولبخند زد
کیهان : نمی دونی چقدر خستم عزیزم نیاز به استراحت دارم
- خوب برو بخواب
لبخند زد وگفت :چشم
اونکه رفت منم مسواک زدم لباسمو عوض کردم ورفتم رو تخت کیهان خواب بود لبخند زدم وکنارش دراز کشیدم تا خوابم رفتم طول کشید
با صدای کیهان بیدار شدم ومتعجب نگاش کردم انگار داشت خواب می دید واسم منو صدا می زد تکونش دادم وصداش زدم از خواب پرید ونگام کرد بعد یهو بغلم کردتو بغلش فشردم
- کیهان...
کیهان نگام کرد وگفت : خواب بد دیدم
- خواب منو دیدی ؟
کیهان : اره
- خواب بود عزیزم اروم باش
از تخت اومدم پایین وبراش آب ریختم ودادم دستش همشو خورد ویه نفس عمیق کشید ودراز کشید نگام کردوگفت : بیا اینجا
رفتم تو بغلش
- خواب چی دیدی
کیهان : نپرس
رو آرنجم بلند شدم نگاش کردم
دستمو کشید افتادم متعجب نگاش کردم سرشو گذاشت رو سینم
- کیهان
کیهان : هوووم
- هیچی بخواب
دستشو دور کمرم انداخت وخوابید خندیدم وپیشونیشو بوسیدم تفلی خیلی خسته بود
صبح که بیدار شدم کیهان هنوز خواب بود بی سرو صدا لباس پوشیدم ورفتم پایین صبحونه خوردم وبه مامان کمک کردم تا نهار رو اماده کنه چون نزدیک اومدن پدر مادر کیهان بود سارا هم اومده بود وخونه رو برق انداخته بود
- صبح بخیر
برگشتم با لبخند نگاش کردم
- صبح بخیر عزیزدلم
لبخند زد ولپمو کشید وگفت : گشنمه
- تو از دیشب همش گشنته
لبشو گزید وگفت : زشته جلو مامان بانو
- چی
کیهان : خودت گفتی از دیشب گشنته
لبمو گاز گرفتم وگفتم : خیلی بدی
خندید ورفت طرف سالن با لبخند براش یه ساندویچ عسل وگردو با آب پرتعال بردم ورفتم کنارش نشستم لبخند زدوگفت : مرسی گلم
با لبخند نگاش می کردم ابروهاشو انداخت بالا وگفت : جونم
- چی
کیهان : نگاه می کنی
- خوشحالم برگشتم پیشت
کیهان : من بیشتر
- نمیشه بریم اتاقت رو نشون بدی
کیهان : نچ
به بدجنسیش خندیدم اونم لبخند زد ولی نه لبخند همیشگی
کیهان اومده بود اتاق من داشت مسواک می زد وآبم باز بود
اب رو بستم ونگاش کردم
نگام کرد
- چی شده کیهان رفتی رو حالت سکوت
خم شد دهنشو شست ولبخند زد
کیهان : نمی دونی چقدر خستم عزیزم نیاز به استراحت دارم
- خوب برو بخواب
لبخند زد وگفت :چشم
اونکه رفت منم مسواک زدم لباسمو عوض کردم ورفتم رو تخت کیهان خواب بود لبخند زدم وکنارش دراز کشیدم تا خوابم رفتم طول کشید
با صدای کیهان بیدار شدم ومتعجب نگاش کردم انگار داشت خواب می دید واسم منو صدا می زد تکونش دادم وصداش زدم از خواب پرید ونگام کرد بعد یهو بغلم کردتو بغلش فشردم
- کیهان...
کیهان نگام کرد وگفت : خواب بد دیدم
- خواب منو دیدی ؟
کیهان : اره
- خواب بود عزیزم اروم باش
از تخت اومدم پایین وبراش آب ریختم ودادم دستش همشو خورد ویه نفس عمیق کشید ودراز کشید نگام کردوگفت : بیا اینجا
رفتم تو بغلش
- خواب چی دیدی
کیهان : نپرس
رو آرنجم بلند شدم نگاش کردم
دستمو کشید افتادم متعجب نگاش کردم سرشو گذاشت رو سینم
- کیهان
کیهان : هوووم
- هیچی بخواب
دستشو دور کمرم انداخت وخوابید خندیدم وپیشونیشو بوسیدم تفلی خیلی خسته بود
صبح که بیدار شدم کیهان هنوز خواب بود بی سرو صدا لباس پوشیدم ورفتم پایین صبحونه خوردم وبه مامان کمک کردم تا نهار رو اماده کنه چون نزدیک اومدن پدر مادر کیهان بود سارا هم اومده بود وخونه رو برق انداخته بود
- صبح بخیر
برگشتم با لبخند نگاش کردم
- صبح بخیر عزیزدلم
لبخند زد ولپمو کشید وگفت : گشنمه
- تو از دیشب همش گشنته
لبشو گزید وگفت : زشته جلو مامان بانو
- چی
کیهان : خودت گفتی از دیشب گشنته
لبمو گاز گرفتم وگفتم : خیلی بدی
خندید ورفت طرف سالن با لبخند براش یه ساندویچ عسل وگردو با آب پرتعال بردم ورفتم کنارش نشستم لبخند زدوگفت : مرسی گلم
با لبخند نگاش می کردم ابروهاشو انداخت بالا وگفت : جونم
- چی
کیهان : نگاه می کنی
- خوشحالم برگشتم پیشت
کیهان : من بیشتر
- نمیشه بریم اتاقت رو نشون بدی
کیهان : نچ
به بدجنسیش خندیدم اونم لبخند زد ولی نه لبخند همیشگی
۴۲.۳k
۲۸ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.