روی ترک چرخ پدرم هنگامی که میگشتیم و من زوق زده از هیجان کودکی و او خسته از رکاب زدن در زندگی طاقت فرسا نمیدانستم دله پر خونش را کاش بزرگ نمیشدم ومن هم پادر رکاب نمی کردم ... #حقیقت
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.