*راز دل*
*راز دل*
کیهان :
ماه وش وایساده بود ولباس ها رو نگاه می کردخندیدم وگفتم : یکی بردار دیگه
ماه وش : چه رنگی خوبه؟!
همه رنگ بهت میاد مخصوصا سفید
ماه وش یه لباس برداشت وگفت : این چطوره ؟
- نه
ماه وش : خوشگله
- برو بپوش تا بهت بگم چرا میگم نه
رفت اتاق پرو منتظرش موندم دختر فروشنده هم کنارم وایساده بود ومی گفت ماه وش زرشکی بپوشه در باز شد وماه وش با حرص گفت : اصلا نمی تونم لباس باز بپوشم
- من که بهت گفتم
دختره خندش گرفت ورفت ماه وش اخمو گفت : کیهان خیلی بدی
- چرا عزیزم
ماه وش : چرا داره بخوام اینو بپوشم که آبروم میره با این کبودی ها
خندیدم وگفتم : خوب من نکته سنجم می دونستم جشن عروسی خواهرته گفتم یه وقت جایت بیرون نباشه بعدم چشمک زدم ورفتم لباس مورد نظر خودم رو اوردم ودادم بهش ناراحت ازم گرفت ودر اتاق پرو رو بست خوب حق با من بود دیگه من باید خوشم میومد چی بپوشه هر چند که خودش همیشه لباس مناسب می پوشید
وقتی اومد بیرون لبخند رو لباش بود
ماه وش: عالیه کیهان
- خیلی بهت میاد فقط من الان دوست دارم بغلت کنم
خندید وگفت : خوب دیگه
- اره عزیزم
ماه وش : حسود
رفت لباسش رو عوض کنه بدجورم لباس زرشکی که فروشنده می گفت چشمم رو گرفته بود از دختره خواستم سایز ماه وش رو برام برداره بدون اینکه خودش متوجه بشه
ماه وش که اومد بیرون دختره لباس رو ازش گرفت و گذاشت تو بسته وقتی حساب می کردم دختره لبخند زد وگفت : گذاشتم زیر لباس سفیده
- مرسی
بسته رو ازش گرفتم واومدیم بیرون
ماه وش : چرا به اون دختره لبخند زدی
برگشتم متعجب نگاش کردم وگفتم : تشکر کردم حالا حسود تویی یا من
ماه وش : معلومه تو
خندیدم وگفتم : کاملا معلوم که من حسودم اونم فقط برای تو خوشگلم
لبخند زد وبا هم رفتیم کیف وکفشم خرید وبعدم برگشتیم خونه ماه وش متعجب بود که چرا لباس نگرفتم ومن بهش لبخند می زدم چون تو کمدم کت وشلوار داشتم ونیازی به خرید نبود
کیهان :
ماه وش وایساده بود ولباس ها رو نگاه می کردخندیدم وگفتم : یکی بردار دیگه
ماه وش : چه رنگی خوبه؟!
همه رنگ بهت میاد مخصوصا سفید
ماه وش یه لباس برداشت وگفت : این چطوره ؟
- نه
ماه وش : خوشگله
- برو بپوش تا بهت بگم چرا میگم نه
رفت اتاق پرو منتظرش موندم دختر فروشنده هم کنارم وایساده بود ومی گفت ماه وش زرشکی بپوشه در باز شد وماه وش با حرص گفت : اصلا نمی تونم لباس باز بپوشم
- من که بهت گفتم
دختره خندش گرفت ورفت ماه وش اخمو گفت : کیهان خیلی بدی
- چرا عزیزم
ماه وش : چرا داره بخوام اینو بپوشم که آبروم میره با این کبودی ها
خندیدم وگفتم : خوب من نکته سنجم می دونستم جشن عروسی خواهرته گفتم یه وقت جایت بیرون نباشه بعدم چشمک زدم ورفتم لباس مورد نظر خودم رو اوردم ودادم بهش ناراحت ازم گرفت ودر اتاق پرو رو بست خوب حق با من بود دیگه من باید خوشم میومد چی بپوشه هر چند که خودش همیشه لباس مناسب می پوشید
وقتی اومد بیرون لبخند رو لباش بود
ماه وش: عالیه کیهان
- خیلی بهت میاد فقط من الان دوست دارم بغلت کنم
خندید وگفت : خوب دیگه
- اره عزیزم
ماه وش : حسود
رفت لباسش رو عوض کنه بدجورم لباس زرشکی که فروشنده می گفت چشمم رو گرفته بود از دختره خواستم سایز ماه وش رو برام برداره بدون اینکه خودش متوجه بشه
ماه وش که اومد بیرون دختره لباس رو ازش گرفت و گذاشت تو بسته وقتی حساب می کردم دختره لبخند زد وگفت : گذاشتم زیر لباس سفیده
- مرسی
بسته رو ازش گرفتم واومدیم بیرون
ماه وش : چرا به اون دختره لبخند زدی
برگشتم متعجب نگاش کردم وگفتم : تشکر کردم حالا حسود تویی یا من
ماه وش : معلومه تو
خندیدم وگفتم : کاملا معلوم که من حسودم اونم فقط برای تو خوشگلم
لبخند زد وبا هم رفتیم کیف وکفشم خرید وبعدم برگشتیم خونه ماه وش متعجب بود که چرا لباس نگرفتم ومن بهش لبخند می زدم چون تو کمدم کت وشلوار داشتم ونیازی به خرید نبود
۱۴.۶k
۲۶ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.