*راز دل*
*راز دل*
کیهان:
نگاهم کرد پیرهنمو پوشیدم وگفتم : فکر کردی چی ام ...چی فکر کردی ماه وش
با فریادم ترسید واشک از چشاش سرازیر شد
رفتم بیرون دراتاق مامان اینارو زدم مامان اومد بیرون دستشو گرفتم متعجب گفت : کیهان
در اتاقموباز کردم وگفتم : چی بهش گفتی مامان ....بگو می دونی عصبی بشم کار دست خودم میدماه وش داشت گریه می کرد
- بگو مامان
مامان : می خواستم اینجوری بیاد طرفت
- مامان ماه وش نازنین وفانی نیست .من اولین مرد زندگیشم می دونم چطور رفتار کنم یه هفته نیست عقدش کردم عروسی که نکردم نامزادمه اونا با اون دوتا مقایسه نکن من خودم می تونم نیازهام رو بر طرف کنم .خواهش می کنم خواهش می کنم دیگه این کارو نکنید
مامان : نه دیگه برام روشن شد دوسش داری
به ماه وش لبخند زد ورفت
رفتم کنار ماه وش وگفتم : گریه نکن لباستو بپوش برو
کتم رو از رو مبل برداشتم واز اتاق زدم بیرون رفتم پایین وسوار ماشینم شدم ورفتم پیش وکیلم به زودی از فانی جدا می شدم هنوز فانی نمی دونست ماه وش رو عقد کردم به وکیلم گفتم چیزی نگه بهش بعدم رفتم شرکت ویه سری هم به اونجا زدم آقای فتحی دوباره گوشزد کرد که یادم نره برای اخر هفته که خونشون دعوتمون کرده بود تا اخرشب شرکت موندم وقتی کارم تموم شد برگشتم خونه ورفتم اتاقم رفتم حموم ویه دوش گرفتم واومدم بیرون آهنگ گذاشتم یه بسته شکلات برداشتم ونشستم چرا هر کاری می کردم نمی تونستم عصر رو فراموش کنم من ماه وش رو می خواستم با تموم وجودم ولی به حس هام غلبه کردم وقتی ماه وش گفت منو جای نازنین گرفتی آتیش گرفتم مامان چطور می خواست علاقه امون رو بهم بسنجه از دستش خیلی ناراحت بودم اون به دوست داشتن منو ماه وش شک داشت
بلند شدم لباس راحتی پوشیدم در زدن چیزی نگفتم یکم عطر زدم وبرگشتم دستی به موهام کشیدم ماه وش بود سرش پایین بود
- چیزی می خوای بگی ؟
ماه وش : شام خوردی
- نه
رفتم سرجام نشستم وبسته شکلات رو برداشتم ومشغول خوردن شدم
ماه وش : بیارم برات
- نمی خورم
اومد طرفم وگفت : کیهان
سرمو آوردم بالا نگاش کردم
- جونم
با بغض گفت : بخدا دوست دارم
- منم دوست دارم عزیزم چرا گریه می کنی
دستشو کشیدم وبغلش کردم
- گریه نکن دیگه
ماه وش : من فقط دارم پشت سر هم ناراحتت می کنم
- بی خیال گذشت دیگه
گونشو بوسیدم وگفتم : حالا بخند اون چال های خوشگلتو ببینم
سرشو به سینم فشرد چیزی نگفتم تا آروم شد یه شکلات گرفتم جلو دهنش وگفتم: از اونا که دوست داری
نگام کرد وگفت : تو رو دوست دارم
اروم شد دستی به موهاش کشیدم وگفتم : خستم عزیزم بخوابیم
از بغلم در اومد وگفت : شب بخیر
رفت یکم رو نقشه ای روی میز کار کردم چشام خسته شده بود عینکم روگذاشتم رو میز ورفتم اماده ای خواب شدم اجب هفته ای پرتنشی
کیهان:
نگاهم کرد پیرهنمو پوشیدم وگفتم : فکر کردی چی ام ...چی فکر کردی ماه وش
با فریادم ترسید واشک از چشاش سرازیر شد
رفتم بیرون دراتاق مامان اینارو زدم مامان اومد بیرون دستشو گرفتم متعجب گفت : کیهان
در اتاقموباز کردم وگفتم : چی بهش گفتی مامان ....بگو می دونی عصبی بشم کار دست خودم میدماه وش داشت گریه می کرد
- بگو مامان
مامان : می خواستم اینجوری بیاد طرفت
- مامان ماه وش نازنین وفانی نیست .من اولین مرد زندگیشم می دونم چطور رفتار کنم یه هفته نیست عقدش کردم عروسی که نکردم نامزادمه اونا با اون دوتا مقایسه نکن من خودم می تونم نیازهام رو بر طرف کنم .خواهش می کنم خواهش می کنم دیگه این کارو نکنید
مامان : نه دیگه برام روشن شد دوسش داری
به ماه وش لبخند زد ورفت
رفتم کنار ماه وش وگفتم : گریه نکن لباستو بپوش برو
کتم رو از رو مبل برداشتم واز اتاق زدم بیرون رفتم پایین وسوار ماشینم شدم ورفتم پیش وکیلم به زودی از فانی جدا می شدم هنوز فانی نمی دونست ماه وش رو عقد کردم به وکیلم گفتم چیزی نگه بهش بعدم رفتم شرکت ویه سری هم به اونجا زدم آقای فتحی دوباره گوشزد کرد که یادم نره برای اخر هفته که خونشون دعوتمون کرده بود تا اخرشب شرکت موندم وقتی کارم تموم شد برگشتم خونه ورفتم اتاقم رفتم حموم ویه دوش گرفتم واومدم بیرون آهنگ گذاشتم یه بسته شکلات برداشتم ونشستم چرا هر کاری می کردم نمی تونستم عصر رو فراموش کنم من ماه وش رو می خواستم با تموم وجودم ولی به حس هام غلبه کردم وقتی ماه وش گفت منو جای نازنین گرفتی آتیش گرفتم مامان چطور می خواست علاقه امون رو بهم بسنجه از دستش خیلی ناراحت بودم اون به دوست داشتن منو ماه وش شک داشت
بلند شدم لباس راحتی پوشیدم در زدن چیزی نگفتم یکم عطر زدم وبرگشتم دستی به موهام کشیدم ماه وش بود سرش پایین بود
- چیزی می خوای بگی ؟
ماه وش : شام خوردی
- نه
رفتم سرجام نشستم وبسته شکلات رو برداشتم ومشغول خوردن شدم
ماه وش : بیارم برات
- نمی خورم
اومد طرفم وگفت : کیهان
سرمو آوردم بالا نگاش کردم
- جونم
با بغض گفت : بخدا دوست دارم
- منم دوست دارم عزیزم چرا گریه می کنی
دستشو کشیدم وبغلش کردم
- گریه نکن دیگه
ماه وش : من فقط دارم پشت سر هم ناراحتت می کنم
- بی خیال گذشت دیگه
گونشو بوسیدم وگفتم : حالا بخند اون چال های خوشگلتو ببینم
سرشو به سینم فشرد چیزی نگفتم تا آروم شد یه شکلات گرفتم جلو دهنش وگفتم: از اونا که دوست داری
نگام کرد وگفت : تو رو دوست دارم
اروم شد دستی به موهاش کشیدم وگفتم : خستم عزیزم بخوابیم
از بغلم در اومد وگفت : شب بخیر
رفت یکم رو نقشه ای روی میز کار کردم چشام خسته شده بود عینکم روگذاشتم رو میز ورفتم اماده ای خواب شدم اجب هفته ای پرتنشی
۲۳.۳k
۲۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.