چه رویاهایی درسر داشتم....
چه رویاهایی درسر داشتم....
چه خوشیایی در ذهنم بود....
چه قصری در ذهنم بود.......
همه با تو...
اما روزی امد....
خزانی امد........
زمستانی امد.....
تو رفتیو من تنها برای خود روزگار میسپارم...
یادت نرود روزی هم خواهد امد که بهار میاید....
اما شاید برای من دیگر بهار معنایی نداشته باشه....
تمام سعی ام را میکنم که از تو دور باشم...
دیگر دلی ندارم که بشکند...
دیگر دلی ندارم که با بهار بوی گل بدهد...
دل من از یاد رفت...
از فکرها رفت...
از محبت خالی شد...
مقصرش تو نبودی...قسمت نبود....من بودم تنها من!!!!!!!!!!!!
دیگر امیدی به بازگشتت نیست...
این را خوب میدانم...خوب!!!!
چه خوشیایی در ذهنم بود....
چه قصری در ذهنم بود.......
همه با تو...
اما روزی امد....
خزانی امد........
زمستانی امد.....
تو رفتیو من تنها برای خود روزگار میسپارم...
یادت نرود روزی هم خواهد امد که بهار میاید....
اما شاید برای من دیگر بهار معنایی نداشته باشه....
تمام سعی ام را میکنم که از تو دور باشم...
دیگر دلی ندارم که بشکند...
دیگر دلی ندارم که با بهار بوی گل بدهد...
دل من از یاد رفت...
از فکرها رفت...
از محبت خالی شد...
مقصرش تو نبودی...قسمت نبود....من بودم تنها من!!!!!!!!!!!!
دیگر امیدی به بازگشتت نیست...
این را خوب میدانم...خوب!!!!
۴۴۱
۲۰ شهریور ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.