پارت صدو هفتاد....
#پارت صدو هفتاد....
#کارن...
من: اره اونا هم واسه سورپرایز میان قرار با هم بریم اونجا...
جانان: کی میان حالا...
من: الاناست که برسن وایسا جوجه...
جانان چیزی نگفت و واسه خودش مشغول شد طرح کشیدن روی ماسه های زیر پاش شد و اروم شروع کرد واسه خودش زمزمه کردن اهنگ منم مشغول گوش دادن صداش شدم واقعا خوب میخوند...
من: واقعا صدای خوبی داری جانان...
جانان: ممنون ..
من: بازم بخون....راستی اول پات رو دراز کن...
جانان: پام؟؟؟؟واسه چی...
من: دراز کن تو...
پاش رو دراز کرد که سرم رو گذاشتم روی پاش و دراز کشیدم روی ماسه ها ...
من: حالا شد بخون این طوری باحال تره...
جانان: دیگه چی تعارف نکن بگو..
من: فعلا همینا خوبه بود میگه ...حالاهم بخون دیگه...
جانان: خیلی پرویی پاشو زشته ...
من: اشکال نداره هم این قسمت خلوته بعدم اینجا عادیه این چیزا تو بخون...
جانان پوفی کردو و اروم شروع کرد به خوندن اهنگ دیگه ای ...
چشمام رو بسته بودم و محو صداش بود واقعا به ادم ارامش میداد ....
اهنگش تموم شد دوباره یه اهنگ دیگه رو شروع کرد خوندن ای اهنگه واقعا قشنگ بود ولی وسطای اهنگ بود که احساس کردم صداش داره بغض دار میشه چشمام رو که باز کردم نگاش کردم که چشماش پر اشک بود ....
من: جانان چی شدی گلم ...خوبی واسه چی چشمات اشکیه..
جانان: چیزی نیست یاد بابام افتادم .....هر وقت خسته بود میگفت واسم این اهنگو بخون...یادشون افتادم....
من: میدونم سخته ولی بیا گلم امروز رو گریه نکن ...حالا یه اهنگ شاد بخون ببینم بلدی...
جانان: اره که بلدم وایسا .........اها...یافتم...
شروع کرد به خوندن اهنگ واقعا مسخره بود اون میخوند و یه جاهایی با هم میزدیم زیر خنده داشتیم میخندیم که ...
کامین: اووووووه چه زوج خوشحالی....
ترانه: چه خبره صداتون اینجا رو برداشته ...
بلند شدم و جانان هم...
من: تا چشت دراد اقا کامین ...خانم داشتن واسم میخوندن جاتون خالی...
بعد هم نگاهی به جانان نگاه کردم و یاد اهنگ دوباره خندیدیم....
کامین: نوچ داداش از دست رفتی ....جانان چی کار کردی باهاش یه روزه رفتما ببینشا....
جانان: اگه بدونی چه حالی داد نبودی خونه کلی واسه خودمون خوش گذروندیم...
کامین: بله متوجهم که داداشم صبح زنگ زد گفت چقدر بهتون خوش گذشته...
جانان شروع کرد رنگ به رنگ شدن...
دستم رو کردم دور کمرش و گفتم: کامین خان چه کار به خانمم داری خوبه منم بگم داداش کمرت درد نمیکنه خوبه نه که باید دیشب بهت فشار اومده باشه اوسه اون میگم...
کامین: داشتیم کارن ...
ترانه: حالا ول کنین شخم زدن خاطرات دیشبتون رو نمیخواین بگین قرار این سورپرایز چی باشه...بابا من مردم از فضولی...
جانان: اخ گفتی منم تو کفم چیزی هم که نمیگه کارن....
کامین چشمکی به کارن زدو گفت : بریم داداش تا این نمرزن از فضولی...
من: اره موافقم بریم...
بعدم ....
#کارن...
من: اره اونا هم واسه سورپرایز میان قرار با هم بریم اونجا...
جانان: کی میان حالا...
من: الاناست که برسن وایسا جوجه...
جانان چیزی نگفت و واسه خودش مشغول شد طرح کشیدن روی ماسه های زیر پاش شد و اروم شروع کرد واسه خودش زمزمه کردن اهنگ منم مشغول گوش دادن صداش شدم واقعا خوب میخوند...
من: واقعا صدای خوبی داری جانان...
جانان: ممنون ..
من: بازم بخون....راستی اول پات رو دراز کن...
جانان: پام؟؟؟؟واسه چی...
من: دراز کن تو...
پاش رو دراز کرد که سرم رو گذاشتم روی پاش و دراز کشیدم روی ماسه ها ...
من: حالا شد بخون این طوری باحال تره...
جانان: دیگه چی تعارف نکن بگو..
من: فعلا همینا خوبه بود میگه ...حالاهم بخون دیگه...
جانان: خیلی پرویی پاشو زشته ...
من: اشکال نداره هم این قسمت خلوته بعدم اینجا عادیه این چیزا تو بخون...
جانان پوفی کردو و اروم شروع کرد به خوندن اهنگ دیگه ای ...
چشمام رو بسته بودم و محو صداش بود واقعا به ادم ارامش میداد ....
اهنگش تموم شد دوباره یه اهنگ دیگه رو شروع کرد خوندن ای اهنگه واقعا قشنگ بود ولی وسطای اهنگ بود که احساس کردم صداش داره بغض دار میشه چشمام رو که باز کردم نگاش کردم که چشماش پر اشک بود ....
من: جانان چی شدی گلم ...خوبی واسه چی چشمات اشکیه..
جانان: چیزی نیست یاد بابام افتادم .....هر وقت خسته بود میگفت واسم این اهنگو بخون...یادشون افتادم....
من: میدونم سخته ولی بیا گلم امروز رو گریه نکن ...حالا یه اهنگ شاد بخون ببینم بلدی...
جانان: اره که بلدم وایسا .........اها...یافتم...
شروع کرد به خوندن اهنگ واقعا مسخره بود اون میخوند و یه جاهایی با هم میزدیم زیر خنده داشتیم میخندیم که ...
کامین: اووووووه چه زوج خوشحالی....
ترانه: چه خبره صداتون اینجا رو برداشته ...
بلند شدم و جانان هم...
من: تا چشت دراد اقا کامین ...خانم داشتن واسم میخوندن جاتون خالی...
بعد هم نگاهی به جانان نگاه کردم و یاد اهنگ دوباره خندیدیم....
کامین: نوچ داداش از دست رفتی ....جانان چی کار کردی باهاش یه روزه رفتما ببینشا....
جانان: اگه بدونی چه حالی داد نبودی خونه کلی واسه خودمون خوش گذروندیم...
کامین: بله متوجهم که داداشم صبح زنگ زد گفت چقدر بهتون خوش گذشته...
جانان شروع کرد رنگ به رنگ شدن...
دستم رو کردم دور کمرش و گفتم: کامین خان چه کار به خانمم داری خوبه منم بگم داداش کمرت درد نمیکنه خوبه نه که باید دیشب بهت فشار اومده باشه اوسه اون میگم...
کامین: داشتیم کارن ...
ترانه: حالا ول کنین شخم زدن خاطرات دیشبتون رو نمیخواین بگین قرار این سورپرایز چی باشه...بابا من مردم از فضولی...
جانان: اخ گفتی منم تو کفم چیزی هم که نمیگه کارن....
کامین چشمکی به کارن زدو گفت : بریم داداش تا این نمرزن از فضولی...
من: اره موافقم بریم...
بعدم ....
۲۴.۰k
۲۹ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.