*گل یخ*
*گل یخ*
*محمد*
کوچلوی دوست داشتنی من چه اخمی هم کرده بود
- فرشته جان
- بله
دست به موهاش کشیدم پشت کرد بهم
- ببین بچه ای
برگشت با مشت زد به بازوم خندیدم جیغ زد
- نخند می زنمت هان
- بزن
یکم آروم باش تا حرف بزنیم
- بگو
خندیدم
- محمد داری مسخرم می کنی
- نه عزیزم فقط تند وسریع میگم تو خیلی کوچلویی یکم زمان نیاز داری
- برای چی ؟
اروم زدم تو سرش وگفتم : خنگ خدا برای چی داره.
- خوب نمی فهمم چی میگی
- هیچی بی خیال
- بگو
- سمجم به صفت هات اضافه کن
- تو هم یه غول چشم سبز زشتی .شرک
- ببین مگه غول ها به دخترای کوچلو کار دارن
چشاش چهارتا شد خندیدم سرشو تو سینم قایق کرد
موهاش ناز می کردم این ارامش با هیچ چیز عوض نمی کردم
عصر شد از خواب بیدار شدم دیدم فرشته نیست لباس گرم پوشیدم ورفتم بیرون از پنجره نگاه کردم نشسته بود جلو در وداشت چای می خورد نشستم پشت سرش
- محمد
- جونم
- بریم دوچرخه سواری
- اره
برگشت وبا خنده گفت : ولی بلد نیستم
- خودم بهت یاد میدم
- آخخخخ جوووووون
موهاش جم کردم وآروم وبا دقت بافتم
- بلدی مو ببافی
- اره
- مگه مردا بلدن
- نمی دونم من بلدم
- کی به تو یاد داده
- خوب خودم بلدم چطور؟
- گفتم شاید شرار....
- فرشته
برگشت نگام کرد
- دیگه اسمشم نیار
- ببخشید
- برو یه چیزی بپوش تا بریم
رفت داخل منم رفتم ماشینو اوردم در رو قفل کرد واومد کنارم نشست
- وای محمد دلم برای خونمون تنگ شده
- هنوز دو روز نشده
- انگار دوساله
خندیدم لبخند زد ده دقیقه بعد رسیدیم پیست دوچرخه سواری
پیاده شدیم فرشته رفت یه گوشه وایساد منم یه دوچرخه گرفتم واومدم پیشش
- بیا بنشین
متعجب گفت : اینجا
- پس کجا
- جلو مردم
- بیا چیکار به مردم داری
اومد با ترس نشست با خنده گفتم : حالا من دوچرخه رو ول می کنم تو پایه بزن
جیغ زد وگفت : نه محمد ولم نکنی هان
- نه عزیزم به این راحتیاولت نمی کنم
با اخم برگشت نگام کرد
- چیه ؟
- الان حرفت چه ربطی به من داشت
- غُر نزن پایه بزن خو مال خودمی
- محمد پیاده میشم می زنمت هان
- اووووف نگو می ترسم مامانم اینا
معلوم بود چقدر حرص می خورد ومن بهش می خندیدم بعد نیم ساعت کلنجار رفتن باهاش یاد گرفت پایه بزنه بدون اینکه متوجه بشه دوچرخه رو رها کردم اونم داشت پایه می زد می رفت وایسادم نگاش می کردم برگشت دید من وایسادم جیغ زد وتعادلشو از دست داد
- حواست باشه ....فرشته .پایه بزن
نقش زمین شد دوییدم رفتم بالاسرش مثله یه گربه وحشی اومد طرفم دوییدم واونم دنبالم
- بابا دوچرخه سواری همینه ...
- تو از قصد این کارو کردی ...وایسا
- نبخدا ...
برگشتم با خنده نگاش کردم محکم خورد بهم
- خیلی بدی محمد
- وقتی می ترسی یاد نمی گیری
رفتیم طرف دوچرخه نشستم وبهش اشاره کردم متعجب نگام می کرد
- چیه ؟
- بیام کجا بنشینم
- اینجا ...کج بشین
اومد نشست تقریبا تو بغلم بود پایه می زدم واون از ذوق جیغ می زد
- اگه خودت یاد بگیری بیشتر مزه میده
- اینجوری بیشتر مزه میده
زبونشو برام در آورد دستمو گذاشتم پشت سرش وگفتم : چجوری مزه میده ؟
خندید وزد زیر دستم
- سلام
برگشتم یه زوج بودن
- سلام
اونا سوار دوتا دوچرخه بودن فرشته نگام کرد لبخند زدم
دختره گفت: خواهرتون بلد نیست دوچرخه سواری کنه
- خانممه
دختره متعجب گفت : چقدر بهم شبیه هستید
- بله دختر عموم هستن
پسره خندید وگفت : نرگس همیشه کنجکاوه شما اینجا ویلا کرایه کردید؟
- بله چطور
- ما اومدیم اینجا ماه عسل سه روزی هست شما هم اومدین ماه عسل
- نه اومدیم تفریح
دختره گفت : اسمت چیه عزیزم
فرشته خجالت زده گفت : فرشته ...محمد
- جونم
- زشت نیست اینجوری
- نچ خیلی هم قشنگه
بهش چشمک زدم اونا هم رفته بودن
- منو تو شبیه هم هستیم
- اره دیگه
فرشته لبخند زدوتو چشام نگاه کرد بهش چشمک زدم اخم کرد خندیدم اونم خندید
نیم ساعت بعد برگشتیم ودوچرخه رو تهویل دادیم تو کافه شام خوردیم وبرگشتیم ویلا
*محمد*
کوچلوی دوست داشتنی من چه اخمی هم کرده بود
- فرشته جان
- بله
دست به موهاش کشیدم پشت کرد بهم
- ببین بچه ای
برگشت با مشت زد به بازوم خندیدم جیغ زد
- نخند می زنمت هان
- بزن
یکم آروم باش تا حرف بزنیم
- بگو
خندیدم
- محمد داری مسخرم می کنی
- نه عزیزم فقط تند وسریع میگم تو خیلی کوچلویی یکم زمان نیاز داری
- برای چی ؟
اروم زدم تو سرش وگفتم : خنگ خدا برای چی داره.
- خوب نمی فهمم چی میگی
- هیچی بی خیال
- بگو
- سمجم به صفت هات اضافه کن
- تو هم یه غول چشم سبز زشتی .شرک
- ببین مگه غول ها به دخترای کوچلو کار دارن
چشاش چهارتا شد خندیدم سرشو تو سینم قایق کرد
موهاش ناز می کردم این ارامش با هیچ چیز عوض نمی کردم
عصر شد از خواب بیدار شدم دیدم فرشته نیست لباس گرم پوشیدم ورفتم بیرون از پنجره نگاه کردم نشسته بود جلو در وداشت چای می خورد نشستم پشت سرش
- محمد
- جونم
- بریم دوچرخه سواری
- اره
برگشت وبا خنده گفت : ولی بلد نیستم
- خودم بهت یاد میدم
- آخخخخ جوووووون
موهاش جم کردم وآروم وبا دقت بافتم
- بلدی مو ببافی
- اره
- مگه مردا بلدن
- نمی دونم من بلدم
- کی به تو یاد داده
- خوب خودم بلدم چطور؟
- گفتم شاید شرار....
- فرشته
برگشت نگام کرد
- دیگه اسمشم نیار
- ببخشید
- برو یه چیزی بپوش تا بریم
رفت داخل منم رفتم ماشینو اوردم در رو قفل کرد واومد کنارم نشست
- وای محمد دلم برای خونمون تنگ شده
- هنوز دو روز نشده
- انگار دوساله
خندیدم لبخند زد ده دقیقه بعد رسیدیم پیست دوچرخه سواری
پیاده شدیم فرشته رفت یه گوشه وایساد منم یه دوچرخه گرفتم واومدم پیشش
- بیا بنشین
متعجب گفت : اینجا
- پس کجا
- جلو مردم
- بیا چیکار به مردم داری
اومد با ترس نشست با خنده گفتم : حالا من دوچرخه رو ول می کنم تو پایه بزن
جیغ زد وگفت : نه محمد ولم نکنی هان
- نه عزیزم به این راحتیاولت نمی کنم
با اخم برگشت نگام کرد
- چیه ؟
- الان حرفت چه ربطی به من داشت
- غُر نزن پایه بزن خو مال خودمی
- محمد پیاده میشم می زنمت هان
- اووووف نگو می ترسم مامانم اینا
معلوم بود چقدر حرص می خورد ومن بهش می خندیدم بعد نیم ساعت کلنجار رفتن باهاش یاد گرفت پایه بزنه بدون اینکه متوجه بشه دوچرخه رو رها کردم اونم داشت پایه می زد می رفت وایسادم نگاش می کردم برگشت دید من وایسادم جیغ زد وتعادلشو از دست داد
- حواست باشه ....فرشته .پایه بزن
نقش زمین شد دوییدم رفتم بالاسرش مثله یه گربه وحشی اومد طرفم دوییدم واونم دنبالم
- بابا دوچرخه سواری همینه ...
- تو از قصد این کارو کردی ...وایسا
- نبخدا ...
برگشتم با خنده نگاش کردم محکم خورد بهم
- خیلی بدی محمد
- وقتی می ترسی یاد نمی گیری
رفتیم طرف دوچرخه نشستم وبهش اشاره کردم متعجب نگام می کرد
- چیه ؟
- بیام کجا بنشینم
- اینجا ...کج بشین
اومد نشست تقریبا تو بغلم بود پایه می زدم واون از ذوق جیغ می زد
- اگه خودت یاد بگیری بیشتر مزه میده
- اینجوری بیشتر مزه میده
زبونشو برام در آورد دستمو گذاشتم پشت سرش وگفتم : چجوری مزه میده ؟
خندید وزد زیر دستم
- سلام
برگشتم یه زوج بودن
- سلام
اونا سوار دوتا دوچرخه بودن فرشته نگام کرد لبخند زدم
دختره گفت: خواهرتون بلد نیست دوچرخه سواری کنه
- خانممه
دختره متعجب گفت : چقدر بهم شبیه هستید
- بله دختر عموم هستن
پسره خندید وگفت : نرگس همیشه کنجکاوه شما اینجا ویلا کرایه کردید؟
- بله چطور
- ما اومدیم اینجا ماه عسل سه روزی هست شما هم اومدین ماه عسل
- نه اومدیم تفریح
دختره گفت : اسمت چیه عزیزم
فرشته خجالت زده گفت : فرشته ...محمد
- جونم
- زشت نیست اینجوری
- نچ خیلی هم قشنگه
بهش چشمک زدم اونا هم رفته بودن
- منو تو شبیه هم هستیم
- اره دیگه
فرشته لبخند زدوتو چشام نگاه کرد بهش چشمک زدم اخم کرد خندیدم اونم خندید
نیم ساعت بعد برگشتیم ودوچرخه رو تهویل دادیم تو کافه شام خوردیم وبرگشتیم ویلا
۱۶.۴k
۲۶ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.