.خیره به تقویم رویِ بارِ کافه
.خیره به تقویم رویِ بارِ کافه
بیست و سوم مارس
مارس؟
وقتی حریف همه مهره های خودش رو برداشته باشه و تو هیچ مهره ای برنداشته باشی!
مارس
بیست و سوم مارس بود
چه بوی عجیبی داره هوا
این همون میزه؟
چه سوالیه؟ همونه دیگه
مگه میشه یادم بره؟
ذوق توی چشمام
بی حسی توی چشماش
توی دستاش
بی قیدی توی طرز نگاهش
این کدوم آهنگه کافه چی گذاشته؟
(تن تو و شرم منو خاموشی پنجره ها)
کافه چی: چیزی احتیاج ندارید؟
همین میز بودیم دیگه؟ یازده شب بود
یه بغض سنگین وسطِ گلوی آسمون
کافه چی: آقا با شمام؟؟ سفارش نمیدید؟؟
چی میگه این پسره؟؟
جوابشو نمیدم...
آره گرفته بود هوا...نوک دماغ عاطی سرخ شده بود، سردش بود
نمیخواست توی حیاطِ کافه بشینه
قبل تر اینجوری نبود
دیوونگی از سرش افتاده بود
اون اول
اون اول که مستیِ رابطه عقل آدمو شل میکنه
خیلی دیوونه بود
یبار که توی نیم ساعت یازده بار بهم زنگ زد
تهِ مکالمه ی یازدهمین تماس گفت ببخشید انقدر دیوونم
گفتم از اون روز میترسم که دیوونه نباشی
نمیخواست تو حیاط کافه بشینه
انگار ما یه شب تا صبح زیر بارون قدم نزده بودیم
عاطی تو چی میخوری؟
عاطی: هیچی
یه چای نبات به من بده یه اسپرسو هم بیار
کافه چی: آقا با توام...میشنوی صدامو؟
جوابشو نمیدم میذاره میره
عاطی: آره چای نبات بخور فشارت اوکی شه!
چی میگی عاطی؟
عاطی: چشمات چرا ریزه؟؟ باز چی زدی آشغال؟
میزنه زیر گریه
عاطی: منو باش دلمو به کی خوش کردم
دیگه رنگ عاطی رو نمیبینی...
میره...
اه چقدر این آهنگو تکرار میکنه
(طلوع کن طلوع کن...)
آخ دستم سوخت...سیگاره...رسید به فیلتر....بذار بسوزه ... یک ساله دارم میسوزم...
واقعا رفت عاطی...دیگه پیداش نکردم
اما اون روز نزده بودم
یه هفته بود که نمیزدم...
قول داده بودم بهش...
میخواستم برم خواستگاریش
اون شب تا صبح جوشکاری کردم کارو تحویل بدم پولشو بگیرم...
تولدش بود...اون ساعته!!
قرمزی چشمام
راستی چی شد اون ساعته؟؟
آهان ایناهاش توی جیبمه
یک ساله توی جیبمه
نگاهش میکنم
نگاهش میکنم
ساعتو...عاطفه رو...فیلتر سیگارو...تقویم روی میزو...
اما بازم زدم
بعد از اون یه هفته بازم زدم
خماری تورو با نشئگی مواد سَر میکنم
میبینی؟؟
ترکم کردی تا ترکش نکنم...
ترکم کردی تا ترکت کنم؟
ترکم کردی ولی ترکت نکردم...
.
/ #علی_سلطانی
بیست و سوم مارس
مارس؟
وقتی حریف همه مهره های خودش رو برداشته باشه و تو هیچ مهره ای برنداشته باشی!
مارس
بیست و سوم مارس بود
چه بوی عجیبی داره هوا
این همون میزه؟
چه سوالیه؟ همونه دیگه
مگه میشه یادم بره؟
ذوق توی چشمام
بی حسی توی چشماش
توی دستاش
بی قیدی توی طرز نگاهش
این کدوم آهنگه کافه چی گذاشته؟
(تن تو و شرم منو خاموشی پنجره ها)
کافه چی: چیزی احتیاج ندارید؟
همین میز بودیم دیگه؟ یازده شب بود
یه بغض سنگین وسطِ گلوی آسمون
کافه چی: آقا با شمام؟؟ سفارش نمیدید؟؟
چی میگه این پسره؟؟
جوابشو نمیدم...
آره گرفته بود هوا...نوک دماغ عاطی سرخ شده بود، سردش بود
نمیخواست توی حیاطِ کافه بشینه
قبل تر اینجوری نبود
دیوونگی از سرش افتاده بود
اون اول
اون اول که مستیِ رابطه عقل آدمو شل میکنه
خیلی دیوونه بود
یبار که توی نیم ساعت یازده بار بهم زنگ زد
تهِ مکالمه ی یازدهمین تماس گفت ببخشید انقدر دیوونم
گفتم از اون روز میترسم که دیوونه نباشی
نمیخواست تو حیاط کافه بشینه
انگار ما یه شب تا صبح زیر بارون قدم نزده بودیم
عاطی تو چی میخوری؟
عاطی: هیچی
یه چای نبات به من بده یه اسپرسو هم بیار
کافه چی: آقا با توام...میشنوی صدامو؟
جوابشو نمیدم میذاره میره
عاطی: آره چای نبات بخور فشارت اوکی شه!
چی میگی عاطی؟
عاطی: چشمات چرا ریزه؟؟ باز چی زدی آشغال؟
میزنه زیر گریه
عاطی: منو باش دلمو به کی خوش کردم
دیگه رنگ عاطی رو نمیبینی...
میره...
اه چقدر این آهنگو تکرار میکنه
(طلوع کن طلوع کن...)
آخ دستم سوخت...سیگاره...رسید به فیلتر....بذار بسوزه ... یک ساله دارم میسوزم...
واقعا رفت عاطی...دیگه پیداش نکردم
اما اون روز نزده بودم
یه هفته بود که نمیزدم...
قول داده بودم بهش...
میخواستم برم خواستگاریش
اون شب تا صبح جوشکاری کردم کارو تحویل بدم پولشو بگیرم...
تولدش بود...اون ساعته!!
قرمزی چشمام
راستی چی شد اون ساعته؟؟
آهان ایناهاش توی جیبمه
یک ساله توی جیبمه
نگاهش میکنم
نگاهش میکنم
ساعتو...عاطفه رو...فیلتر سیگارو...تقویم روی میزو...
اما بازم زدم
بعد از اون یه هفته بازم زدم
خماری تورو با نشئگی مواد سَر میکنم
میبینی؟؟
ترکم کردی تا ترکش نکنم...
ترکم کردی تا ترکت کنم؟
ترکم کردی ولی ترکت نکردم...
.
/ #علی_سلطانی
۴.۳k
۲۴ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.