*شیرین*
*شیرین*
......
خیس آب بودیم انقدر بردیا خندیده بود متعجب نگاش میکردم
- خفه نشی
بردیا: نه عزیزم خفه نمیشم
- بریم
بردیا : بریم
وسایلمون جم جور کردیم ورفتیم طرف ماشین بردیا یه ماشین مدل بالای خارجی مشکی با سرعت اومد طرف بردیا جیغ کشیدم بردیا رو صدا زدم خودش کشید عقب تو چند ثانیه ماشینه ناپدید شد می تونستم حدس بزنم امیره سوار ماشین شدیم بردیا اخم کرده بود گفت : مردک روانی نزدیک بود بزنه بهم انگار از قصد بود
سکوت کردم بردیا با لیخند گفت: چی شدشیرین ترسیدی بیوه شی
با مشت زدم به بازوش غش غش می خندید
- خوشمزه شدی امروز
بردیا : نچ
- کاملا معلومه
بردیا یکم فکرکرد وگفت: اوممممم هر چی فکر می کنم امروز یه بوش کوچلو هم بهم ندادی
- بوش
بردیا : اوممم
- اَییییی نگو اینجوری حالم بد شد
باز غش کرد از خنده
- بریم دیگه بردیا
بردیا : نچ
- چرا
بردیا : نچ دیگه
- راه بیفت پسره ای لو.....
انقدر یهویی بوسیدم حرصم گرفت وبا مشت می زدمش دد حال خنده ماشین روشن کرد وراه افتاد وگفت: خسیس دوست داری بیا پسش بگیر
به لباش اشاره کردوجیغ منو در آورد
- وای بردیا حوس شیرینی کردم
بردیا زیر لب گفت : مبارکه
- چی گفتی ؟؟؟؟!!!!
بردیا : هیچی گفتم چشم .
- خودتی
بردیا برگشت نگام کرد وگفت : یعنی خرم
- بردیا می زنمت هان
بردیا : کشتی منو هنوز تهدیدبه کتکم می کنی ....وای اگه مادربشی چی میشه
خندم گرفت لبخند زد وگفت : یه دختر خوشگل ناز مثله مامانش ....اومممممم
مثلا داشت فکر می کرد حالا من بودم غش کرده بودم از خنده
بردیا : عسل خوبه ...نه نازگل ..
- نازگل
بردیا : آره قشنگتره ...پسر باشه تو انتخواب کن
بهش اخم کردم گفتم : از الان حرف بچه می زنی
بردیا : خوب چیه .نمی دونی چقدر عاشق بچه ام
- دیونه
بردیا: نگفتی
- نمی دونم حالا تا اون وقت
بردیا : می میرم برای علایقت
خندیدم وگفتم : خوب تو الان داری حرف اسم بچه می زنی ادم می ترسونی
بردیا: پس چی دوتا دختر یه پسر
- بابا شیرینی نخواستیم ول می کنی
با شیطنت خندید وگفت : نچ بچه میخوام
این بار انقدر زدمش که گفت : غلط کردم ببخشید ببخشید تکرار نمیشه
- آفرین پسر خوب
بردیا : بی ذوق فکر کردم استقبال می کنی
جیغ زدم دستاشو برد بالا ودیگه ساکت شد از شیرینی سرای نزدیک خونشون شیرینی مورد علاقه ام رو خرید ورفتیم خونشون از در پشتی رفتیم بالا کسی نبینه لباسمون خیسه رفتیم اتاق بردیا اون زود دوش گرفت لباس عوض کرد بعدم در کمدی دو باز کرد وگفت: اینا روبرای تو گرفتم بپوش بیا
رفت بیرون لباس عوض کردم رفتم پایین همه بودن انقدر گشنم بود بردیا شیرینی ها رو آورد منم چندتا خوردم پریوش می گفت نخور وقت شامه اما کو گوش شنوا حتا نتونستم شام بخورم تا آخر شب نشسته بودیم بعدم محمود وبهار خداحافظی وردن ورفتن قصد داشتم با بابا اینا برم بردیا کنار گوشم گفت : نرو شیرین میشه بمونی
چون فردا می خواست بره موندم ورفتیم بالا بردیا رفت بیرون وگفت بر می گرده موهام شونه می زدم اومد داخل یه جعبه خیلی بزرگ باهاش بود
- این چیه
پریوشم دوتا جعبه همراهش بود بهاره کوچلو هم یکی متعجب نگاشون کردم پریوش دستمو گرفت اوردپیش بردیاو نقل و شکلات ریخت رو سرمون بردیا اشاره کرد جعبه ها رو باز کنم اولی رو باز کردم تور عروسی بود انقدر قشنگ بود چشم ازش بر نمی داشتم پریوش یه جعبه دیگه باز کرد یه تور خیلی خوشگل مخصوص مدل موهابود یه جفت کفش که تا حالا ندیده بودم کفش به این قشنگی بهاره تاج رو داد بهم واقعا همه چی قشنگ بود
پریوش : سلیقه بردیاست دوسشون داری
- محشرن
پریوش بوسیدم ورفت بهاره هم لپ منو بوسید ولبای بردیا رو بردیا اشاره کرد بهش وگفت : یاد بگیر
خندیدم گفت : بپوش شیرین از طاقت رفتم
- نه دیونه شگون نداره
بردیا : خرافاته بپوش گلم دیونه میشم تا عروسیمون
- خیلی خوب برو بیرون
بردیا : تا مسواک بزنم بپوش
بردیا تا رفت مسواک بزنه لباس رو پوشیدم کفش ها رو تور سرم رو انداختم رو موهام خواستم تاج بزارم بردیا اومد وگفت : من می زارم
تاج گذاشت رو سرم وبالبخند گفت : محشر شدی
فاصله گرفت ازم با دقت براندازم کرد وگفت : کاش الان یه ماه دیگه بود
خندیدم اومد بغلم کرد ویه دور خورد وگفت : زیبا ترین عروس دنیای می دونی خیلی دوست دارم شیرین
لبخند زدم پیشونیم بوسید بعدم دستهامو وگفت : تا همیشه عشقم بمون شیرین نفس بدون تو سَمه
**********
......
خیس آب بودیم انقدر بردیا خندیده بود متعجب نگاش میکردم
- خفه نشی
بردیا: نه عزیزم خفه نمیشم
- بریم
بردیا : بریم
وسایلمون جم جور کردیم ورفتیم طرف ماشین بردیا یه ماشین مدل بالای خارجی مشکی با سرعت اومد طرف بردیا جیغ کشیدم بردیا رو صدا زدم خودش کشید عقب تو چند ثانیه ماشینه ناپدید شد می تونستم حدس بزنم امیره سوار ماشین شدیم بردیا اخم کرده بود گفت : مردک روانی نزدیک بود بزنه بهم انگار از قصد بود
سکوت کردم بردیا با لیخند گفت: چی شدشیرین ترسیدی بیوه شی
با مشت زدم به بازوش غش غش می خندید
- خوشمزه شدی امروز
بردیا : نچ
- کاملا معلومه
بردیا یکم فکرکرد وگفت: اوممممم هر چی فکر می کنم امروز یه بوش کوچلو هم بهم ندادی
- بوش
بردیا : اوممم
- اَییییی نگو اینجوری حالم بد شد
باز غش کرد از خنده
- بریم دیگه بردیا
بردیا : نچ
- چرا
بردیا : نچ دیگه
- راه بیفت پسره ای لو.....
انقدر یهویی بوسیدم حرصم گرفت وبا مشت می زدمش دد حال خنده ماشین روشن کرد وراه افتاد وگفت: خسیس دوست داری بیا پسش بگیر
به لباش اشاره کردوجیغ منو در آورد
- وای بردیا حوس شیرینی کردم
بردیا زیر لب گفت : مبارکه
- چی گفتی ؟؟؟؟!!!!
بردیا : هیچی گفتم چشم .
- خودتی
بردیا برگشت نگام کرد وگفت : یعنی خرم
- بردیا می زنمت هان
بردیا : کشتی منو هنوز تهدیدبه کتکم می کنی ....وای اگه مادربشی چی میشه
خندم گرفت لبخند زد وگفت : یه دختر خوشگل ناز مثله مامانش ....اومممممم
مثلا داشت فکر می کرد حالا من بودم غش کرده بودم از خنده
بردیا : عسل خوبه ...نه نازگل ..
- نازگل
بردیا : آره قشنگتره ...پسر باشه تو انتخواب کن
بهش اخم کردم گفتم : از الان حرف بچه می زنی
بردیا : خوب چیه .نمی دونی چقدر عاشق بچه ام
- دیونه
بردیا: نگفتی
- نمی دونم حالا تا اون وقت
بردیا : می میرم برای علایقت
خندیدم وگفتم : خوب تو الان داری حرف اسم بچه می زنی ادم می ترسونی
بردیا: پس چی دوتا دختر یه پسر
- بابا شیرینی نخواستیم ول می کنی
با شیطنت خندید وگفت : نچ بچه میخوام
این بار انقدر زدمش که گفت : غلط کردم ببخشید ببخشید تکرار نمیشه
- آفرین پسر خوب
بردیا : بی ذوق فکر کردم استقبال می کنی
جیغ زدم دستاشو برد بالا ودیگه ساکت شد از شیرینی سرای نزدیک خونشون شیرینی مورد علاقه ام رو خرید ورفتیم خونشون از در پشتی رفتیم بالا کسی نبینه لباسمون خیسه رفتیم اتاق بردیا اون زود دوش گرفت لباس عوض کرد بعدم در کمدی دو باز کرد وگفت: اینا روبرای تو گرفتم بپوش بیا
رفت بیرون لباس عوض کردم رفتم پایین همه بودن انقدر گشنم بود بردیا شیرینی ها رو آورد منم چندتا خوردم پریوش می گفت نخور وقت شامه اما کو گوش شنوا حتا نتونستم شام بخورم تا آخر شب نشسته بودیم بعدم محمود وبهار خداحافظی وردن ورفتن قصد داشتم با بابا اینا برم بردیا کنار گوشم گفت : نرو شیرین میشه بمونی
چون فردا می خواست بره موندم ورفتیم بالا بردیا رفت بیرون وگفت بر می گرده موهام شونه می زدم اومد داخل یه جعبه خیلی بزرگ باهاش بود
- این چیه
پریوشم دوتا جعبه همراهش بود بهاره کوچلو هم یکی متعجب نگاشون کردم پریوش دستمو گرفت اوردپیش بردیاو نقل و شکلات ریخت رو سرمون بردیا اشاره کرد جعبه ها رو باز کنم اولی رو باز کردم تور عروسی بود انقدر قشنگ بود چشم ازش بر نمی داشتم پریوش یه جعبه دیگه باز کرد یه تور خیلی خوشگل مخصوص مدل موهابود یه جفت کفش که تا حالا ندیده بودم کفش به این قشنگی بهاره تاج رو داد بهم واقعا همه چی قشنگ بود
پریوش : سلیقه بردیاست دوسشون داری
- محشرن
پریوش بوسیدم ورفت بهاره هم لپ منو بوسید ولبای بردیا رو بردیا اشاره کرد بهش وگفت : یاد بگیر
خندیدم گفت : بپوش شیرین از طاقت رفتم
- نه دیونه شگون نداره
بردیا : خرافاته بپوش گلم دیونه میشم تا عروسیمون
- خیلی خوب برو بیرون
بردیا : تا مسواک بزنم بپوش
بردیا تا رفت مسواک بزنه لباس رو پوشیدم کفش ها رو تور سرم رو انداختم رو موهام خواستم تاج بزارم بردیا اومد وگفت : من می زارم
تاج گذاشت رو سرم وبالبخند گفت : محشر شدی
فاصله گرفت ازم با دقت براندازم کرد وگفت : کاش الان یه ماه دیگه بود
خندیدم اومد بغلم کرد ویه دور خورد وگفت : زیبا ترین عروس دنیای می دونی خیلی دوست دارم شیرین
لبخند زدم پیشونیم بوسید بعدم دستهامو وگفت : تا همیشه عشقم بمون شیرین نفس بدون تو سَمه
**********
۲۵.۵k
۰۸ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.