ای فرزند آدم... دل تو حرم من است ، چگونه در حرم من بیگانه را راه می دهی؟! جان تو منزلگاه عشق من است، چگونه در این منزلگاه محبت دیگران را پذیرایی می کنی؟! وجود تو فرش قدمهای یاد من است، چگونه یاد دیگران قدم بر این فرش می نهد؟! ...
غوطه ور 6(سوپرانو) بعضی چیزها تو انسان تاثیر عمیقی داره و جوشش عجیب... مثل :عشق و علاقه،جنگ ،هنر و فرهنگ،دوست و و و خدا... تنهایی خیلی عذاب آوره... مرتکب اشتباهی غیر قابل جبران... فرصتی برای چیدن خودم تو افکارم ... برای بدست آوردن خواسته ای که داخل این دنیا دیگه ...
تـــــوبــه مـــن خندیدی و نمیدانستی مـــن به چه دلهره از باغـــچه همســـایه ســــیب رادزدیدم ! باغبــــان ازپی مــــن تنددوید ســــیب دندان زده را دست تودید غضب آلــــود به من کردنـــگاه ســـیب دندان زده ازدســت توافتادبه خــــاک و تـــو رفتــی وهنـــوز سالهــــاست که درگـــوش من آرام آرام خش خش گام توتکرارکنان ...
گفتنیهایی به دل دارم نمیگویم به تو عاشقت هستم گرفتارم نمیگویم به تو جان من، با تو هزاران دردِ دل دارم ببین آنقدر تلخی که اسرارم نمیگویم به تو سالها گفتم غزل از شور و شیدایی ولی از دلیل بغضِ اشعارم نمیگویم به تو کمترین تدبیر دل را مُهر باطل ...
درآسمـانِ عشقت، هر روز و شب پریدم درد و بلای عشقت ، با جان و دل خریدم احساس ِتـو ظریف و ،تندیسی از محبت ترس از شکستنت بود، گل بوسه ای نچیدم چشمان تـو نجیب و، پاک و زلال و زیبا گشتـم ولـی کسی را ، مانند تـو ندیدم جنگی ...
در نگارستان قلبم غالبا کم بوده ای مثل یک شعر بلندی در دل غم بوده ای مثل آن طفلی که از مادر جدا افتاده بود کودکی تنها٬ رها در کوی عالم بوده ای در دل این شعر هایم با سکوتی ماندگار مانده ای آری ولی در واژه درهم بوده ...
گفته بودم میروی، دیدی عزیزم آخرش سهم ما از عشق هم شد قسمت زجر آورش زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست رفتنت یعنی مصیبت، زجر یعنی باورش! حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که خسته از تکلیف شب خوابیده روی دفترش مرگ انسان گاهی اوقات از نبود ...
خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی بشنود دوستش از نامزدش دل برده مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی که به پرونده ی جرم پسرش برخورده! خسته ام مثل پسربچه که در جای شلوغ بین دعوای پدرمادرِ خود گم شده است خسته مثلِ زن راضی شده به مهرِ طلاق که ...
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد زندگی درد قشنگیست که جریان دارد زندگی درد قشنگیست به جز شبهایش که بدون تو فقط خواب پریشان دارد یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند؟ کار خیر است اگر این شهر مسلمان دارد! خواب بد دیده ام ای کاش خدا ...
مثل آن لحظه که حفظ غم ظاهر سخت است ماندن چشم به دنبال مسافر سخت است چشمهایت، دل من، کار خدا یا قسمت و در این غائله تشخیص مقصر سخت است ساحلی غم زده باشی چه کسی می فهمد که فراموشی یک مرغ مهاجر سخت است مثل یک کوچه بن ...
ای باد بیآرام ما با گل بگو پیغام ما کای گل گریز اندر شکر چون گشتی از گلشن جدا ای گل ز اصل شکری تو با شکر لایقتری شکر خوش و گل هم خوش و از هر دو شیرینتر وفا رخ بر رخ شکر بنه لذت بگیر و بو بده ...
#برشی_از_یک_کتاب 📚 آدم ها همه در یک سطح نیستند و از هم فاصله دارند اما همه از یک جنس اند ؛ هر که در این حیات، در زیر این آسمان از چیزی به شعف آید از بلاهت جانوری و گیاهی برخوردار است؛ نمی دانم چرا در هر شعفی، هر خنده ...
دو سال و هفت ماه دیوانه وار یک نفر دوست داشتم آنقدر دوست داشتم که جرات نمیکردم بگویم آنقدر نگفتم که در یک بعد از ظهر پاییزی، از آن بعد از ظهرهای جمعه که انگار آسمان فرهاد گوش داده است، خواهرم بعد از کلی مِنو مِن کردن گفت فلانی نامزد ...
*ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ:ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﺎ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪﺍﯼ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﺶ ﻣﯿﺒﺴﺖ ﻭ ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﯾﻢ ! ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺳﺎﻋﺖ، ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ !* 💔 *دلهایی هستند که درد میکشند اما دم ...
کاش من یکسره در چشم تو پیدا باشم همچو پیشامد ممکن به دلت جا باشم نفسی باتو بمانم سر سجاده عشق یوسفم بودی و من نیز زلیخا باشم آن شبی که تو بیایی و زمان صفر شود مو پریشان کنم و یک شب یلدا باشم چو در آغوش تو باشم ...
چه کسی گفته است که تمام زنها بعداز شکستشان در یک شب عوض میشوندو تب میکنندو می افتندگوشه ی خانه وتایک ماه ازشدت گریه چشم هایشان ورم دارد؟! وبعدش هم انتقام بی وفایی کس دیگر را ازموهای نازنینشان میگیرندو آنهارا میریزند دور! و مدام ناخن هایشان را از ته میجوند ...
یادت می آید زمستان های دوران دبستان را؟ لباس اندر لباس و تداعی حرف های مادر برای محکم گرفتن آستین ژاکت برای پوشیدن لباسی دیگر که نکند تو سرما بخوری و نگاه نگرانش در پس بدرقه ات برای رفتن به مدرسه. زمستان مرا می برد به سالهای کودکی ام، به ...
ما کجا سجده کنیم ، قبله ان شاه کجاست ؟ به کدامین ره و بیراه رویم منزل و همراه کجاست ؟ شرح این آتش جان سوز نتوان گفت به کس.... آنکه هم راز دلم بود کنون یار هوا خواه کجاست ؟ عاشقان را همه چشم است بدان سوی نظر تا ...
از دل و دیده ، گرامی تر هم آیا هست ؟ - دست ، آری ، ز دل و دیده گرامی تر : دست ! زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان ، بی گمان دست گرانقدرتر است . هر چه حاصل کنی از دنیا ، دستاورد ...