پدرم حلقه ازدواجش رافروخت تا برای مادرم لباس عید بخرد،دقت
پدرم حلقه ازدواجش رافروخت تا برای مادرم لباس عید بخرد،دقتی از سر ناچاری شیفت دوم توی یک بنگاه هم کار میکردهرروز با هزار مدل زن سروکار داشت؛
توی ماشین زن غریبه مینشست،با زن غریبه آمدو شد داشت.
به زن چادری خانه اجاره میداد، برای زن سانتی مانتال هم خانه رهنی در جای پرت پیدا میکرد؛
وقت دعوا با مادر هم حتی داد میکشید که از این زندگی لجن خسته شده .
مادر بابارا دوست داشت، باباهم مادر را دوست داشت.
خانواده مادر بابارا دوست نداشت، خانواده بابا هم مادر را نمیخواست.
بابا هیچوقت به مادر خیانت نکرد و مثل چی همیشه کار میکرد و مادر هم هیچوقت به بابا شک نکرد.
پای هم ماندند!
حتی اگر زبان گفتند نداشتند، باور ماندن کنار هم میان آن استوار بود.بیست و چندسال هم هست کنار هم نفس میکشند
و زیر یک سقف سر روی بالشت میگذارند.
دوتا بچه هم دارند قدشان از یخچال هم بلندتر!
راه به راه هم به یکدیگر نمیگویند:دوستت دارم،الهی بمیرم و اصلا نمیدانند ولنتاین چیست!
بابا در کل زندگیش یک شاخه گل دستش نگرفت از پله ها بیاید بالا و تقدیم مادر کند، حتی بعضی ماها بخاطر قسط ها فقط نان و پنیر خوردند.
ولی مثل تخم چشم هایشان به یکدیگر اعتماد داشتند!
برای مادر پراید بابا بویینگ ۷۴۷بود، بابا هم ب همین آرایش های ساده مامان قانع میشد.
من از دست نسل خودم مغزم سوت میکشد.
طرف حلقه انداخته اما چشم از مرد غریبه برنمیدارد!
توی شاسی بلندی ک شوهرش برای تولدش خریده نشسته و به یک مرد دیگه دوست دارم میگوید!
مرد برای تفریح دنبال کار توی بنگاه و آژانس و اسنپ است!
وقتی میخواهد برای همسرش رژلب بخرد از دوست دخترش میپرسد کدام مارک بهتر است!
راه به راه هم دوستت دارم و الهی بمیرم و زندگی بدون توهرگز تقدیم هم میکنند!
زمان که جلو رفت، ماشین های توی خیابان گران شد،سوراخ لایه اوزون هم نازک،قیمت خانه سر به آسمان گذاشت،تقریبا همه چیز با ارزش تر شد به جز ما!
ما آدم ها چقدر ارزان و پست و بی هویت و بی تعهد شدیم!
حالا خودمان ب جهنم روی عشق راسفید کردیم!
توی ماشین زن غریبه مینشست،با زن غریبه آمدو شد داشت.
به زن چادری خانه اجاره میداد، برای زن سانتی مانتال هم خانه رهنی در جای پرت پیدا میکرد؛
وقت دعوا با مادر هم حتی داد میکشید که از این زندگی لجن خسته شده .
مادر بابارا دوست داشت، باباهم مادر را دوست داشت.
خانواده مادر بابارا دوست نداشت، خانواده بابا هم مادر را نمیخواست.
بابا هیچوقت به مادر خیانت نکرد و مثل چی همیشه کار میکرد و مادر هم هیچوقت به بابا شک نکرد.
پای هم ماندند!
حتی اگر زبان گفتند نداشتند، باور ماندن کنار هم میان آن استوار بود.بیست و چندسال هم هست کنار هم نفس میکشند
و زیر یک سقف سر روی بالشت میگذارند.
دوتا بچه هم دارند قدشان از یخچال هم بلندتر!
راه به راه هم به یکدیگر نمیگویند:دوستت دارم،الهی بمیرم و اصلا نمیدانند ولنتاین چیست!
بابا در کل زندگیش یک شاخه گل دستش نگرفت از پله ها بیاید بالا و تقدیم مادر کند، حتی بعضی ماها بخاطر قسط ها فقط نان و پنیر خوردند.
ولی مثل تخم چشم هایشان به یکدیگر اعتماد داشتند!
برای مادر پراید بابا بویینگ ۷۴۷بود، بابا هم ب همین آرایش های ساده مامان قانع میشد.
من از دست نسل خودم مغزم سوت میکشد.
طرف حلقه انداخته اما چشم از مرد غریبه برنمیدارد!
توی شاسی بلندی ک شوهرش برای تولدش خریده نشسته و به یک مرد دیگه دوست دارم میگوید!
مرد برای تفریح دنبال کار توی بنگاه و آژانس و اسنپ است!
وقتی میخواهد برای همسرش رژلب بخرد از دوست دخترش میپرسد کدام مارک بهتر است!
راه به راه هم دوستت دارم و الهی بمیرم و زندگی بدون توهرگز تقدیم هم میکنند!
زمان که جلو رفت، ماشین های توی خیابان گران شد،سوراخ لایه اوزون هم نازک،قیمت خانه سر به آسمان گذاشت،تقریبا همه چیز با ارزش تر شد به جز ما!
ما آدم ها چقدر ارزان و پست و بی هویت و بی تعهد شدیم!
حالا خودمان ب جهنم روی عشق راسفید کردیم!
۳.۵k
۱۳ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.