قسمت چهارم:
قسمت چهارم:
مبینا: هیی بچه ها بلند شید با شمام هاااااا بلند شید دیرررر شد لعنتیا امتحان ورودی داریماااا
یاسمین: اووووم مبینا ! من که هیچی نخوندممم تازه اصلا واسه چی باید بیام اون امتحان کوفتی بدممم تمام امید من از بین رفتههههه
مبینا چشم غره ای بهش میره: کم چرت بگو هرکی نخونده باشه من که میدونم تو کتاب رو قورت دادی هه تازه ما هنوز نمیدونیم دختره کیه !
مبینا: حالااام بلند شی.. عه مینا کو؟
: من اینجامم
مبینا: دختره ی دیوونه من تو رو بیدار کردم که محل خوابت رو تغییر بدی ؟ بلند شو تا همین کاناپه زپرتی رو زپرتی تر نکردی :/
مبینا در حالی که مطمئن شد هر دوی آن ها بیدار شدند به سمت کمد لباس ها رفت
استرس داشت خیلی ! میدونست برای امتحان کاملا آمادس اما نمیدونست این دلشوره ی عجیبش برای چیست؟
یه دست از بهترین لباس های محدودی که داشت را پوشید
مینا: اوووم بچه ها!
یاسمین ، مبینا: هوووووم؟
مینا: چی بپوشممم؟
یاسمین کتابی را که دم دستش بود به سمت مینا پرت کرد
: چته یابو؟ چرا رم کردی :/
یاسمین : خو احمق مگه داریم میریم عروسی که میگی چی بپوشم
:چه ربطی داره مگه من چندبار تو کره امتحان دادم بدونم که چی بپوشم
یاسمین:ت..
مبینا: بچه ها بس کنید واااای یک ساعت دیگه امتحان شروع میشهههههه وااااای
مینا: ووووی من هیچی بلد نیستم
مبینا: معلومه وقتی صبح تا شب میخوابی معلومه که نباید بلد باشی تو اصلا لای کتاب رو باز کردی؟
مینا: حالا من یه چیز گفتمااا بیا منووو بخوررر
مبینا در حالی که پوزخند میزد: اگه تو خوردنی بودی که اینجا نبودی حالا فقط من نگرانم تو ما رو نخوری:/
مینا: گفتی خوردن! من خیلییی گشنمه
یاسمین: والا اگه گشنت نبود من تعجب میکردم :/
مبینا: بچه ها زود باشید سر راه از سوپری یه چیز میخریممم بدوئید!
ورودی دانشگاه ، شروع آزمون
وارد دانشگاه شدیم مملو از دانش آموزایی مثل ما که برای ورودی آماده شده بودند
سالن هایی که برای آزمون انتخاب شده بود جدا از هم بودند و جلوی ورودی هر سالن دو نگهبان ایستاده بودند
به شماره ی میزم نگاه کردم : ۱۲۳
اووم بچه ها شماره میز شما چنده؟
مینا:۵۲۳
اوووو پیش هم نیستیمم که یاسمین تو چی
یاسمین تو چی؟
یاسمین:۱۲۵۶۴۳۲
منو مینا یک لحظه خشکمون زد سر جامون وایسادیم
یاسمین؟ چیه خو شماره میزمه
مینا : اسکولم اون شماره میزت نیس اون شماره ملیته شماره میز تو ۴۶۶عه
یاسمین : عهه میدونستم بآوآ میخواستم سرکارتون بزارم
مبینا: عآره کاملا مشخصه:/
از بلندگو اعلام کردن که برای آزمون آماده بشیم ، مبینا: بچه ها مثل اینکه شما دوتا باهمید من تنهام
مینا: اشکال نداره باوا پیش هم بودیمم چیزی نمیشد که مهم اینه که آزمونت رو خوب بدی
یآسی: اره مهم آزمونته
مبینا: میدونم حیف بچه ها دیگه بریم
مینا: اوهوم یاسی بیا بریم مبینا تو فک کنم سالن سمت چپی ماهم سالن سمت راستی هستیم یاااسی بدو بریم
مینا: خوب شد باهم افتادیما من تنها نمیتونستم اونجا برم
یاسی: اوهوووم بیچاره مبینا
مبینا: به سمت در ورودی راه افتادم صف بزرگی بود توی صف وایستادم همه منتظر بودن تا هویتشون چک بشه تا برای آزمون آماده بشن
بعد حدود ۳۰ نفر نوبت من بود
:اسم
:مبینا.....
شماره ملی:
:..........
معآون چشم هاشو ریز کرده بود و دنبال مشخصات من بود استرس گرفته بودم برای نفرات قبلی این همه طول نکشیده بود
:متاسفم خانوم شما حق ورود به جلسه رو ندارید!
مبینا: چی امکان نداره
: اسم شما ثبت نشده
لطفا برید دنیا روی سرم خراب شد چطور ممکنه آخه ؟ حالا من چیکار کنم ؟ خدایا من برای این آزمون کلی زحمت کشیدم حالا چیکار کنم خدایا من این همه راه نیومدم اینجا تا با سرافکندگی برگردم پیش خانوادم آروم از محیط دانشگاه زدم بیرون بغض وحشتناکی گلوم رو گرفته بود چطور؟ چطور آخه؟ من که ثبت نام کرده بودم حتی شماره ی میزم رو مشخص کرده بودم چرا ؟
:یه لحظه وایسید
با صداش وایسادم یا نا امیدی نگاش کردم
:شما جزء دانشجوهای بورسیه ای هستید؟
:بله چطور؟
:خب خانوم محترم زود تر میگفتید! اصلا چرا اینجا اومدید؟ سالن وسط مخصوص دانشجو های بورسیس:/
با حرفاش شکه شده بودم ولی مینا گفت سالن سمت چپی.
واااای خداااای منن! من این میناااا رو میکشتمممم خدااااا
مبینا مثل دیوونه ها به سمت سالن وسط رفت و برای آزمون آماده شد
۲ساعت بعد:
مینا: اوووف امتحان خیلی سخت بود
یاسمین: اره خیلی تنها نکته ی خوبش این بود که زبانش انگلیسی بود وگرنه نمیتونستم جواب بدم
مینا: اوه دیگه مغزم کشش نداره
یاسی:مبینا کو ؟ تا الان باید آزمونش تموم میکرد
مینا: اوهوم بیا جلوی دانشگاه منتظرش بشیم
همینجوری قدم زنان به سمت در دانشگاه میرفتیم که
مینا: هی یاسی اونجا رو نگا اون چیه؟
یه محوطه خارج از دانشگاه اما چسبیده
مبینا: هیی بچه ها بلند شید با شمام هاااااا بلند شید دیرررر شد لعنتیا امتحان ورودی داریماااا
یاسمین: اووووم مبینا ! من که هیچی نخوندممم تازه اصلا واسه چی باید بیام اون امتحان کوفتی بدممم تمام امید من از بین رفتههههه
مبینا چشم غره ای بهش میره: کم چرت بگو هرکی نخونده باشه من که میدونم تو کتاب رو قورت دادی هه تازه ما هنوز نمیدونیم دختره کیه !
مبینا: حالااام بلند شی.. عه مینا کو؟
: من اینجامم
مبینا: دختره ی دیوونه من تو رو بیدار کردم که محل خوابت رو تغییر بدی ؟ بلند شو تا همین کاناپه زپرتی رو زپرتی تر نکردی :/
مبینا در حالی که مطمئن شد هر دوی آن ها بیدار شدند به سمت کمد لباس ها رفت
استرس داشت خیلی ! میدونست برای امتحان کاملا آمادس اما نمیدونست این دلشوره ی عجیبش برای چیست؟
یه دست از بهترین لباس های محدودی که داشت را پوشید
مینا: اوووم بچه ها!
یاسمین ، مبینا: هوووووم؟
مینا: چی بپوشممم؟
یاسمین کتابی را که دم دستش بود به سمت مینا پرت کرد
: چته یابو؟ چرا رم کردی :/
یاسمین : خو احمق مگه داریم میریم عروسی که میگی چی بپوشم
:چه ربطی داره مگه من چندبار تو کره امتحان دادم بدونم که چی بپوشم
یاسمین:ت..
مبینا: بچه ها بس کنید واااای یک ساعت دیگه امتحان شروع میشهههههه وااااای
مینا: ووووی من هیچی بلد نیستم
مبینا: معلومه وقتی صبح تا شب میخوابی معلومه که نباید بلد باشی تو اصلا لای کتاب رو باز کردی؟
مینا: حالا من یه چیز گفتمااا بیا منووو بخوررر
مبینا در حالی که پوزخند میزد: اگه تو خوردنی بودی که اینجا نبودی حالا فقط من نگرانم تو ما رو نخوری:/
مینا: گفتی خوردن! من خیلییی گشنمه
یاسمین: والا اگه گشنت نبود من تعجب میکردم :/
مبینا: بچه ها زود باشید سر راه از سوپری یه چیز میخریممم بدوئید!
ورودی دانشگاه ، شروع آزمون
وارد دانشگاه شدیم مملو از دانش آموزایی مثل ما که برای ورودی آماده شده بودند
سالن هایی که برای آزمون انتخاب شده بود جدا از هم بودند و جلوی ورودی هر سالن دو نگهبان ایستاده بودند
به شماره ی میزم نگاه کردم : ۱۲۳
اووم بچه ها شماره میز شما چنده؟
مینا:۵۲۳
اوووو پیش هم نیستیمم که یاسمین تو چی
یاسمین تو چی؟
یاسمین:۱۲۵۶۴۳۲
منو مینا یک لحظه خشکمون زد سر جامون وایسادیم
یاسمین؟ چیه خو شماره میزمه
مینا : اسکولم اون شماره میزت نیس اون شماره ملیته شماره میز تو ۴۶۶عه
یاسمین : عهه میدونستم بآوآ میخواستم سرکارتون بزارم
مبینا: عآره کاملا مشخصه:/
از بلندگو اعلام کردن که برای آزمون آماده بشیم ، مبینا: بچه ها مثل اینکه شما دوتا باهمید من تنهام
مینا: اشکال نداره باوا پیش هم بودیمم چیزی نمیشد که مهم اینه که آزمونت رو خوب بدی
یآسی: اره مهم آزمونته
مبینا: میدونم حیف بچه ها دیگه بریم
مینا: اوهوم یاسی بیا بریم مبینا تو فک کنم سالن سمت چپی ماهم سالن سمت راستی هستیم یاااسی بدو بریم
مینا: خوب شد باهم افتادیما من تنها نمیتونستم اونجا برم
یاسی: اوهوووم بیچاره مبینا
مبینا: به سمت در ورودی راه افتادم صف بزرگی بود توی صف وایستادم همه منتظر بودن تا هویتشون چک بشه تا برای آزمون آماده بشن
بعد حدود ۳۰ نفر نوبت من بود
:اسم
:مبینا.....
شماره ملی:
:..........
معآون چشم هاشو ریز کرده بود و دنبال مشخصات من بود استرس گرفته بودم برای نفرات قبلی این همه طول نکشیده بود
:متاسفم خانوم شما حق ورود به جلسه رو ندارید!
مبینا: چی امکان نداره
: اسم شما ثبت نشده
لطفا برید دنیا روی سرم خراب شد چطور ممکنه آخه ؟ حالا من چیکار کنم ؟ خدایا من برای این آزمون کلی زحمت کشیدم حالا چیکار کنم خدایا من این همه راه نیومدم اینجا تا با سرافکندگی برگردم پیش خانوادم آروم از محیط دانشگاه زدم بیرون بغض وحشتناکی گلوم رو گرفته بود چطور؟ چطور آخه؟ من که ثبت نام کرده بودم حتی شماره ی میزم رو مشخص کرده بودم چرا ؟
:یه لحظه وایسید
با صداش وایسادم یا نا امیدی نگاش کردم
:شما جزء دانشجوهای بورسیه ای هستید؟
:بله چطور؟
:خب خانوم محترم زود تر میگفتید! اصلا چرا اینجا اومدید؟ سالن وسط مخصوص دانشجو های بورسیس:/
با حرفاش شکه شده بودم ولی مینا گفت سالن سمت چپی.
واااای خداااای منن! من این میناااا رو میکشتمممم خدااااا
مبینا مثل دیوونه ها به سمت سالن وسط رفت و برای آزمون آماده شد
۲ساعت بعد:
مینا: اوووف امتحان خیلی سخت بود
یاسمین: اره خیلی تنها نکته ی خوبش این بود که زبانش انگلیسی بود وگرنه نمیتونستم جواب بدم
مینا: اوه دیگه مغزم کشش نداره
یاسی:مبینا کو ؟ تا الان باید آزمونش تموم میکرد
مینا: اوهوم بیا جلوی دانشگاه منتظرش بشیم
همینجوری قدم زنان به سمت در دانشگاه میرفتیم که
مینا: هی یاسی اونجا رو نگا اون چیه؟
یه محوطه خارج از دانشگاه اما چسبیده
۳۹.۴k
۱۱ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.