با صدای بارانِ اول صبح،از خواب بیدار شدم...
با صدای بارانِ اول صبح،از خواب بیدار شدم...
ب هوای باران از رختخوابم بلند شدم و ب سوی پنجره اتاقم رفتم.پرده را کنار زدم همین ک پنجره را باز کردم باد بهاریِ خنکی صورتم را نوازش کرد..گویی باد با صورتم آشنایی دیرینه دارد.
آخ چه هوای بارانی رویایی کاش آسمان همیشه ابری بماند...
موهای پریشان شده ی خود را بستم و سراسیمه راهی حیاط خانه مان شدم تا از این هوای بهاری دلپذیر لذت ببرم.
وارد حیاط ک شدم ناگاه چشمم ب یار غارم افتاد..همان ک مدتی او را ب دست فراموشی سپرده بودم.
آی دوچرخه جانم؟کجایی تا ببینی سوارت از حجم زیاد غم و غصه های توی دلش چقدر سنگین شده است،ب گونه ای ک حتی تو هم نمیتوانی این حجم از دلتنگی اش را ب دوش بکشی..
با گوشه چشمی نگاهی ب من کرد..فهمیدم او هم از بی معرفتی های من یکم دلخور است.
ب گونه ای ک ب روی خود نیاورده باشم لبخندی زدم و خود را ب کوچه علی چپ سوق دادم تا بیشتر از این درگیرم نشود..لبخندی زدم و گفتم: ناراحتی چرا؟ من ک حالم الان خوب خوب است.
آمده ام تا با هم دور حیاط را چند دوری بگردیم،پایه هستی دوست من؟
با جدیت نگاهی ب چشمانم انداخت و دستانش را ب دستانم سپرد،بر پشتش سوار شدم و پاهای خسته ام را بر روی رکاب هایش گذاشتم.همین ک سوارش شدم احساس آرامش کردم..آرامشی حتی بیشتر از صدای ارشاد...
هوای بهاری،بارش باران،وزش نسیم ملایم،من و راژان؛آخ ک چ روز ب یاد ماندنیِ قشنگی.
راژان مثل من دلداده ی آهنگ است.آخ ک چقدر دلهایمان برای دوباره باهم خواندن تنگ شده است...
دوباره باهم خواندیم..
یک آهنگ آرام از جنس آرامش خودمان:
بدون تو نمیخوام آسمون بارون بباره بباره بباره/بدون تو زنده با مردم هیچ فرقی نداره نداره نداره
تو رفتی بعد تو از همه آدما بریدم بریدم بریدم/ بدون تو حتی ی لحظه خوشی ندیدم ندیدم ندیدم
راژان از غم نهفته در صدایم شروع ب گریستن کرد،انگار اوهم فهمیده بود ک سوارش عاشق است...
گریه نکن راژان جان، من ک نمیدانستم لیلایم روزی ترکم می کند:)
#The snow queen...√∞
ب هوای باران از رختخوابم بلند شدم و ب سوی پنجره اتاقم رفتم.پرده را کنار زدم همین ک پنجره را باز کردم باد بهاریِ خنکی صورتم را نوازش کرد..گویی باد با صورتم آشنایی دیرینه دارد.
آخ چه هوای بارانی رویایی کاش آسمان همیشه ابری بماند...
موهای پریشان شده ی خود را بستم و سراسیمه راهی حیاط خانه مان شدم تا از این هوای بهاری دلپذیر لذت ببرم.
وارد حیاط ک شدم ناگاه چشمم ب یار غارم افتاد..همان ک مدتی او را ب دست فراموشی سپرده بودم.
آی دوچرخه جانم؟کجایی تا ببینی سوارت از حجم زیاد غم و غصه های توی دلش چقدر سنگین شده است،ب گونه ای ک حتی تو هم نمیتوانی این حجم از دلتنگی اش را ب دوش بکشی..
با گوشه چشمی نگاهی ب من کرد..فهمیدم او هم از بی معرفتی های من یکم دلخور است.
ب گونه ای ک ب روی خود نیاورده باشم لبخندی زدم و خود را ب کوچه علی چپ سوق دادم تا بیشتر از این درگیرم نشود..لبخندی زدم و گفتم: ناراحتی چرا؟ من ک حالم الان خوب خوب است.
آمده ام تا با هم دور حیاط را چند دوری بگردیم،پایه هستی دوست من؟
با جدیت نگاهی ب چشمانم انداخت و دستانش را ب دستانم سپرد،بر پشتش سوار شدم و پاهای خسته ام را بر روی رکاب هایش گذاشتم.همین ک سوارش شدم احساس آرامش کردم..آرامشی حتی بیشتر از صدای ارشاد...
هوای بهاری،بارش باران،وزش نسیم ملایم،من و راژان؛آخ ک چ روز ب یاد ماندنیِ قشنگی.
راژان مثل من دلداده ی آهنگ است.آخ ک چقدر دلهایمان برای دوباره باهم خواندن تنگ شده است...
دوباره باهم خواندیم..
یک آهنگ آرام از جنس آرامش خودمان:
بدون تو نمیخوام آسمون بارون بباره بباره بباره/بدون تو زنده با مردم هیچ فرقی نداره نداره نداره
تو رفتی بعد تو از همه آدما بریدم بریدم بریدم/ بدون تو حتی ی لحظه خوشی ندیدم ندیدم ندیدم
راژان از غم نهفته در صدایم شروع ب گریستن کرد،انگار اوهم فهمیده بود ک سوارش عاشق است...
گریه نکن راژان جان، من ک نمیدانستم لیلایم روزی ترکم می کند:)
#The snow queen...√∞
۸.۴k
۰۴ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.