پـــــــارت دوازدهـــــــــــم:
پـــــــارت دوازدهـــــــــــم:
&رهام&
خب باید به طرفدارا بگم دارم ازدواج میکنم واسه همین زنگ زدم به رها گفتم واسه کنسرت تهران بیاکه
اونجا معرفیت کنم _خب بلیط ندارم_نترس بلیط با من _باشه کاری نداری _کجایی مگه _دفتر موکلم اینجاس بعدا بهت زنگ میزنم _باشه خداحافظ،قطع کرد خب کنسرت تهران دوروز بعد بود روز کنسرت وارد سالن شدم رها جلوم نشسته بود یه خنده ریزی کردم که خندید _خب قبل شروع میخوام یه چیزی بگم همه آدما میگردن دنبال نیمه گمشودشون منم گشتم بلاخره تو۲۷سالگی پیداش کردم امروز می خوام همسر
آیندم خانم رها شمس رومعرفی کنم،😳 &رها&حسش عجیب بود بلند شدم که رهام اومد پایین وبغلم کرد نمی دونم چرا یه لحظه دلم خواست واقع باشه وبعد رفت بالا وشروع کردن به خوندن کنسرت تموم شد رفتیم بک استیج که ریختن دورشون تا عکس بگیرن حسودیم شد بهشون چه باعشق وتمام وجودش بهشون امضا میداد _رهام رهامم آقایی&رهام&صدای صدای رهابود_جانم خانمم ،چه کنم لازم بو اینا ولی واسم دلنشین بود _میخوام برم خونه خستم اگه اجازه بدی_وایسا الان باهم میریم ،بلاخره تموم شدومنو رسوند خونه وگفت_ فردا میا دنبالت بریم خرید واز این حرفا _باشه پس فعلا،رفتم خونه که امیر زنگ زد _جانم داداش_فردا بزیم بیرون_نمیشه _چرا؟؟😐 _بارهامیخوام برم خریدواسه عقد_ آهاباشه راستی جشن میگیرین یانه_نه واسه عقدیه جشن سادس ولی عروسی مفصله_باشه خوب پس داداش فعلا خدافظ_باشه بابای،فردا صبح شد رفتیم دنبال رها تا نه شب بیرون بودیم چقدسخت پسنده این بشر کشت منو😐 😫 بلاخره خریداش تموم شد رفتیم خونشون ومن شب شام اونجابودم وکلیباباش آشنا شدم تک دختر یه خوانواده اشراف زاده پولدار که دخترشون وتوی پرقوبزرگ کردن وتاحالا دست به سیاه وسفید نزده .
ساعت۲رسیدم خونه چشام باز نمیشد روکاناپه خوابم بردوفردا امیر زنگ زد گفت ب_خپل کجایی_خپل ومرگ خونه چیشده_بیا استدیو میخوایم ملودی جدید بزنیم _من نیلم نمیشه _نچ بودو بیا دودقیقه دیگه اینجاباش😬 _امردیگه😐 تعارف نکن پرو بزرگ تری گوچیک تری انگار نه انگار همه رفیق دارن مام رفیق داریم سر صبحزنگ زده واسه من دستور میده اِاِ😬 _نفس بکش بابا غلت کردم نیا اصن 😐 😧 _ آفرین پسر خوب😎 _سر صبحم نیست ساعت یکه
_چشمت نمی بینه من بخوابم یه روز😬 _توچراپاچه میگیری😦 😧 _نمیدونم😂 _ممنون واقعا دیونم کردی اصن هروقت دوس داشتی بیا باشه_باشه بای✋ 😄
...خوب شد روز عقد قرار شد بریم محضر واسه عقد
زنگ زده بودم مسعود اومد موهام ودرست کرد ویه کت وشلوار مشکی ساتن پوشیدم که خیلی خوشگل بود ویه پاپیون زدم که خیلی بهم میومد،انیر_داداش خیلی خوشگل شدی 😍 _ممنون داداش،پرهام ماشاالله داداشم خوب بودی توپ شدی ،تک تک بغلشون کردم وآماده شدیم بریم محضر ...
$رها$لباسم خیلی ناز بود یه لباس ساده سفید که تا پایین زانوم بود ویه شلوار سفید لوله تفنگی ویه روسری که خیلی بهم میومد آرایشمم نفس انجام دادو خیلی ناز شده بودم(سقف ریخ😒 )به سلا وجی چطوری (داری عروس میشی آدم نشدی خره)چه کنم
فرشته ها آدم نمشن😎 کجا رفتی ها (جواب ابلهان خاموشیست😑 )باشه ما ابله تو خوبی ،رفتیم محضر که مامانم توراه کلی قربون صدقم رفت رسیدیم محضر چشمام رو رهام ثابت موند وای خدا چقد جذاب شده بود$رهام$دلم لرزید این دختر محشر بودباون لباس واین تیپش خیلی کیف کردم ورفتم جلو ودستش وگرفتم که لرزید اما خودشو حفظ کرد صیغه عقد جاری شد دفترم امضا شد اومدیم بیرون که یه موتوری اومد ویه لیوان که نفهمیدم چی توش بود ریخت روصورت رها...
&رهام&
خب باید به طرفدارا بگم دارم ازدواج میکنم واسه همین زنگ زدم به رها گفتم واسه کنسرت تهران بیاکه
اونجا معرفیت کنم _خب بلیط ندارم_نترس بلیط با من _باشه کاری نداری _کجایی مگه _دفتر موکلم اینجاس بعدا بهت زنگ میزنم _باشه خداحافظ،قطع کرد خب کنسرت تهران دوروز بعد بود روز کنسرت وارد سالن شدم رها جلوم نشسته بود یه خنده ریزی کردم که خندید _خب قبل شروع میخوام یه چیزی بگم همه آدما میگردن دنبال نیمه گمشودشون منم گشتم بلاخره تو۲۷سالگی پیداش کردم امروز می خوام همسر
آیندم خانم رها شمس رومعرفی کنم،😳 &رها&حسش عجیب بود بلند شدم که رهام اومد پایین وبغلم کرد نمی دونم چرا یه لحظه دلم خواست واقع باشه وبعد رفت بالا وشروع کردن به خوندن کنسرت تموم شد رفتیم بک استیج که ریختن دورشون تا عکس بگیرن حسودیم شد بهشون چه باعشق وتمام وجودش بهشون امضا میداد _رهام رهامم آقایی&رهام&صدای صدای رهابود_جانم خانمم ،چه کنم لازم بو اینا ولی واسم دلنشین بود _میخوام برم خونه خستم اگه اجازه بدی_وایسا الان باهم میریم ،بلاخره تموم شدومنو رسوند خونه وگفت_ فردا میا دنبالت بریم خرید واز این حرفا _باشه پس فعلا،رفتم خونه که امیر زنگ زد _جانم داداش_فردا بزیم بیرون_نمیشه _چرا؟؟😐 _بارهامیخوام برم خریدواسه عقد_ آهاباشه راستی جشن میگیرین یانه_نه واسه عقدیه جشن سادس ولی عروسی مفصله_باشه خوب پس داداش فعلا خدافظ_باشه بابای،فردا صبح شد رفتیم دنبال رها تا نه شب بیرون بودیم چقدسخت پسنده این بشر کشت منو😐 😫 بلاخره خریداش تموم شد رفتیم خونشون ومن شب شام اونجابودم وکلیباباش آشنا شدم تک دختر یه خوانواده اشراف زاده پولدار که دخترشون وتوی پرقوبزرگ کردن وتاحالا دست به سیاه وسفید نزده .
ساعت۲رسیدم خونه چشام باز نمیشد روکاناپه خوابم بردوفردا امیر زنگ زد گفت ب_خپل کجایی_خپل ومرگ خونه چیشده_بیا استدیو میخوایم ملودی جدید بزنیم _من نیلم نمیشه _نچ بودو بیا دودقیقه دیگه اینجاباش😬 _امردیگه😐 تعارف نکن پرو بزرگ تری گوچیک تری انگار نه انگار همه رفیق دارن مام رفیق داریم سر صبحزنگ زده واسه من دستور میده اِاِ😬 _نفس بکش بابا غلت کردم نیا اصن 😐 😧 _ آفرین پسر خوب😎 _سر صبحم نیست ساعت یکه
_چشمت نمی بینه من بخوابم یه روز😬 _توچراپاچه میگیری😦 😧 _نمیدونم😂 _ممنون واقعا دیونم کردی اصن هروقت دوس داشتی بیا باشه_باشه بای✋ 😄
...خوب شد روز عقد قرار شد بریم محضر واسه عقد
زنگ زده بودم مسعود اومد موهام ودرست کرد ویه کت وشلوار مشکی ساتن پوشیدم که خیلی خوشگل بود ویه پاپیون زدم که خیلی بهم میومد،انیر_داداش خیلی خوشگل شدی 😍 _ممنون داداش،پرهام ماشاالله داداشم خوب بودی توپ شدی ،تک تک بغلشون کردم وآماده شدیم بریم محضر ...
$رها$لباسم خیلی ناز بود یه لباس ساده سفید که تا پایین زانوم بود ویه شلوار سفید لوله تفنگی ویه روسری که خیلی بهم میومد آرایشمم نفس انجام دادو خیلی ناز شده بودم(سقف ریخ😒 )به سلا وجی چطوری (داری عروس میشی آدم نشدی خره)چه کنم
فرشته ها آدم نمشن😎 کجا رفتی ها (جواب ابلهان خاموشیست😑 )باشه ما ابله تو خوبی ،رفتیم محضر که مامانم توراه کلی قربون صدقم رفت رسیدیم محضر چشمام رو رهام ثابت موند وای خدا چقد جذاب شده بود$رهام$دلم لرزید این دختر محشر بودباون لباس واین تیپش خیلی کیف کردم ورفتم جلو ودستش وگرفتم که لرزید اما خودشو حفظ کرد صیغه عقد جاری شد دفترم امضا شد اومدیم بیرون که یه موتوری اومد ویه لیوان که نفهمیدم چی توش بود ریخت روصورت رها...
۸.۷k
۰۷ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.