قسمت سوم
قسمت سوم
مبینا : مینا چرا چرت و پرت میگی
یاسمین : اوو او اونا واقعا بم بم و یوگیومم
مبینا: ولی من نمیتونم درست ببینم 😦
مبینا:
داشتم تلاش میکردم تا یوگیون و بم بم رو ببینم اما دوتا مرد هیکلی جلویی من نشسته بودن و به دلیل بلند بودن صندلیا من هیچ دیدی نداشتم
یاسمین: وآی وآی خدآیآ باورم نمیشه میشه بریم باهاشون یه عکس بگیریم؟😶
مینا : دیوونه شدی مگه !ما اگه به میزشونم نزدیک بشیم پرتمون میکنن بیرون چه برسه به عکس گرفتن
یاسمین : ینی چی ؟ دوتا آیدل معروف بایسم عشقم جلوم نشستهُ من یه عمر آرزوم بود ببینمش بعد بخاطر اینکه منو از اینجا پرت نکنن بیرون نرم سمتشون؟😡
مبینا: گآیز 😈 من یه نقشه ای دارم!
یاسمین : ارههه عاشق همین قیافه شیطانیتم😈
مینا : هی بچه ها ؟ اونا کجا رفتن؟ 😐
یاسمین: چییی؟ ولی اونا همین الان اینجا بودن
مبینا : زووود باشید بلند شید بریم دنبالشون فک نکنم زیاد دور شده باشن
مینا: هی ولی ما که چیزی نخوردیممم من گشنمه☹
مبینا یاسمین هر دوتا برگشتن چشم غره ای به مینا رفتن
مینا: نظرم عوض شد من اصلا گشنه نیستم بریممم
هر سه از در خارج شدند
مبینا : اونا اوناهاشون دارن سوار ون میشن
یاسمین:چی ؟ اونا نباید سوار ماشین بشن اونجوری نقشه های ما بهم میخوره😲
مینا: هی اونا که اصلا یوگیوم بم بم نیستن اسکولا اونا اونورن نگا کنید
یاسمین:
با حرف مینا نگاهمون رو از اون دوتا پسر گرفتیم و به سمتی که مینا اشاره میکرد نگاه کردیم
درست میگفت
وای باورم نمیشد! بلاخره دیدمش
من یه عمر منتظر این لحظه بودم محاله از دستش بدم محالههه
مبینا: هی بچه ها ! اون دختره کیه؟
یاسی: چی ؟ کدون دختره؟
مینا : به قیافش نمیاد کره ای باشه
آن دختر به بم بم و یوگیوم نزدیک شد
بم بم دختر را در آغوش گرفت و گونه اش رو سطحی بوسید اما یوگیوم فقط به دست دادن اکتفا کرد
هر سه مات و مبهوت به این صحنه نگا کردند آن ها بار زیادی از بدبختی را قبول کرده بودند و با مشکلات و مخالفت خانواده آشنایان باز هم برای رسیدن به خواسته هاشون تلاش کردند بی پولی کشیدند فریاد ها و ناسزاهای زیادی شنیدید اما باز هم مقاومت کرده بودند حتی تا دو روز دیگر خانه یشان را از دست میدادند
آن دختر که بود که براحتی به عشقش شش ساله اش نزدیک شده بود؟ او حتی سلبریتی هم نبود هیچ عکس یا خبری مربوط به او را ندیده بود پس او که بود؟
پایان قسمت سوم
آنچه قسمت بعد خواهید خواند
مینا : هی این چیه دیگه!
اون مُرده؟ 😨
:متاسفم خانوم شما حق ورود به جلسه امتحان رو ندارید
مبینا: چی ؟ امکان نداره !
:اسم شما ثبت نشده 😊
یاسمین:
اونا وسایل ما نیست که تو کوچه ریختن؟
(این قسمت زیاد خوب نشد ! شرمنده توی قسمت بعد جبران میکنم)
مبینا : مینا چرا چرت و پرت میگی
یاسمین : اوو او اونا واقعا بم بم و یوگیومم
مبینا: ولی من نمیتونم درست ببینم 😦
مبینا:
داشتم تلاش میکردم تا یوگیون و بم بم رو ببینم اما دوتا مرد هیکلی جلویی من نشسته بودن و به دلیل بلند بودن صندلیا من هیچ دیدی نداشتم
یاسمین: وآی وآی خدآیآ باورم نمیشه میشه بریم باهاشون یه عکس بگیریم؟😶
مینا : دیوونه شدی مگه !ما اگه به میزشونم نزدیک بشیم پرتمون میکنن بیرون چه برسه به عکس گرفتن
یاسمین : ینی چی ؟ دوتا آیدل معروف بایسم عشقم جلوم نشستهُ من یه عمر آرزوم بود ببینمش بعد بخاطر اینکه منو از اینجا پرت نکنن بیرون نرم سمتشون؟😡
مبینا: گآیز 😈 من یه نقشه ای دارم!
یاسمین : ارههه عاشق همین قیافه شیطانیتم😈
مینا : هی بچه ها ؟ اونا کجا رفتن؟ 😐
یاسمین: چییی؟ ولی اونا همین الان اینجا بودن
مبینا : زووود باشید بلند شید بریم دنبالشون فک نکنم زیاد دور شده باشن
مینا: هی ولی ما که چیزی نخوردیممم من گشنمه☹
مبینا یاسمین هر دوتا برگشتن چشم غره ای به مینا رفتن
مینا: نظرم عوض شد من اصلا گشنه نیستم بریممم
هر سه از در خارج شدند
مبینا : اونا اوناهاشون دارن سوار ون میشن
یاسمین:چی ؟ اونا نباید سوار ماشین بشن اونجوری نقشه های ما بهم میخوره😲
مینا: هی اونا که اصلا یوگیوم بم بم نیستن اسکولا اونا اونورن نگا کنید
یاسمین:
با حرف مینا نگاهمون رو از اون دوتا پسر گرفتیم و به سمتی که مینا اشاره میکرد نگاه کردیم
درست میگفت
وای باورم نمیشد! بلاخره دیدمش
من یه عمر منتظر این لحظه بودم محاله از دستش بدم محالههه
مبینا: هی بچه ها ! اون دختره کیه؟
یاسی: چی ؟ کدون دختره؟
مینا : به قیافش نمیاد کره ای باشه
آن دختر به بم بم و یوگیوم نزدیک شد
بم بم دختر را در آغوش گرفت و گونه اش رو سطحی بوسید اما یوگیوم فقط به دست دادن اکتفا کرد
هر سه مات و مبهوت به این صحنه نگا کردند آن ها بار زیادی از بدبختی را قبول کرده بودند و با مشکلات و مخالفت خانواده آشنایان باز هم برای رسیدن به خواسته هاشون تلاش کردند بی پولی کشیدند فریاد ها و ناسزاهای زیادی شنیدید اما باز هم مقاومت کرده بودند حتی تا دو روز دیگر خانه یشان را از دست میدادند
آن دختر که بود که براحتی به عشقش شش ساله اش نزدیک شده بود؟ او حتی سلبریتی هم نبود هیچ عکس یا خبری مربوط به او را ندیده بود پس او که بود؟
پایان قسمت سوم
آنچه قسمت بعد خواهید خواند
مینا : هی این چیه دیگه!
اون مُرده؟ 😨
:متاسفم خانوم شما حق ورود به جلسه امتحان رو ندارید
مبینا: چی ؟ امکان نداره !
:اسم شما ثبت نشده 😊
یاسمین:
اونا وسایل ما نیست که تو کوچه ریختن؟
(این قسمت زیاد خوب نشد ! شرمنده توی قسمت بعد جبران میکنم)
۵.۹k
۲۹ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.