📝 برشی از یک کتاب📚
📝 #برشی_از_یک_کتاب📚
پسر، موقعی که آدم میمیرد، این مردم خوب آدم را از چهار طرف محاصره میکنند. من امیدوارم که وقتی مُردم، یک آدم بافهم و شعوری پیدا بشود و جنازهی مرا توی رودخانهای، جایی بیندازد. هرجا که میخواهد باشد، ولی فقط توی قبرستان، وسط مردهها، چالم نکنند. روزهای یکشنبه میآیند و روی شکم آدم دسته گل میگذارند، و از این جور کارهای مسخره. وقتی که آدم زنده نباشد، گل را میخواهد چه کار؟ مرده که به گل احتیاجی ندارد… آدم تا زنده است باید از کسی که دوستش دارد گل هدیه بگیرد…
📖 ناتور دشت
✍ جروم دیوید سلینجر
📚 📚 📚
پسر، موقعی که آدم میمیرد، این مردم خوب آدم را از چهار طرف محاصره میکنند. من امیدوارم که وقتی مُردم، یک آدم بافهم و شعوری پیدا بشود و جنازهی مرا توی رودخانهای، جایی بیندازد. هرجا که میخواهد باشد، ولی فقط توی قبرستان، وسط مردهها، چالم نکنند. روزهای یکشنبه میآیند و روی شکم آدم دسته گل میگذارند، و از این جور کارهای مسخره. وقتی که آدم زنده نباشد، گل را میخواهد چه کار؟ مرده که به گل احتیاجی ندارد… آدم تا زنده است باید از کسی که دوستش دارد گل هدیه بگیرد…
📖 ناتور دشت
✍ جروم دیوید سلینجر
📚 📚 📚
۵۹۹
۱۶ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.