ت کلاس بودیم
ت کلاس بودیم
یهوومدیر اومد گف چتونه خفه شین
معلمتون امروز نمیاد کلاس از فرط خوشحالی ترکید
کلی همهمه شد یهو یکی از بچه ها بلند شد دساشو کوبید بهم گف بچه ها بیاین داستان عشق بگم براتون
بچه ها گفتن بیا گمشو جات چس ناله نمیخوایم
با کلی اصرار شروع کرد
یکی بوود یکی نبود
دوسش داشتم دوسم داشت
همه چی داش خوب پیش میرفت براهم حتی حلقه خریده بودیم ک فککنیم متاهلیم
بارون میمومد زودی ب ی بهونه میرفتیم بیرون زیر بارون میدویدم بلند بلند داد میزدیم دوووستدارم
وقتی برف میومد زودی میگفتیم امروز با برف بازی ی بستنی چطوری و ب این هم زمان بودن میخندیدیم
وقتی دسام از سرما قرمز میشد دسامو ت دستاش میزاشتو گرمش میکرداز هرموقعیتی استفاده میکردیم هم دیگرو سوپرایز کنیم انگار مسابقه بود ولی ی روز ک باهم قرار داشتیم همون جای همیشگی نیومد سابقه نداش دیر کن گفتم اینم ی سوپرایزع حتما ۴ساعت نشسته بودم همونجا نیومد تا اینک با صدای صاحب کافع ب خودم اومدم خانوم منتظر کی هستین داریم میبندیم ی قطرع اشکم روی گونم غلت خوردو اومد پایین گفتم باش ممنون و رفتم بیرون سرگردون حیرون بودم زنگ میزدم صدای لعنتی زنه داش مخمو میخورد دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد .
زنگ پشت زنگ اس پشت اس
میدونم حساسی ولی مجبورم ب دوستت زنگ بزنم شماره ناشناس بوود با صدای متعجب پرسید بله بفرمایید وقتی خودمو معرفی کردم گفتم از محمدم خبر نداری برگشت گف ها محمد نگار خانوم محمد رفت
دنیا رو سرم خراب شد گفتم کجا رفت
اون با من قرار داش کجا رفت
گفت وقتی داش میومد شمارو ببین ت راه تصادف کرد الانمت کماس میگن امیدی نیس
با عصبانیت تمام داد زدم غلط کرد رف مگ الکیه اون قول داده بود بهم مگ قرار نبود هرجا خواسیم بریم بگیم بهم ترخدا بگین شوخی نکن برگرده
حرفی نزدو گوشی قطع شد بووووووق ممتد
ت مخم بوود
محمدم منو سوپرایز کرد .
همیشع دوست داشت منو سوپرایز کن من هنوز ت شُکم و همونجا ک گفتی و همون ساعت ت همون کافع همیشگی منتظرتم. من دیگ سوپرایز نمیخوام. بیا بگو عع تو باز نتونسی جلوی شکمتو نگه داری سفارش دادی.
منم بگم اخه این بستنیا خوشمزن میخوام دوتا بخورم بخندی بگی فرصت طلب
عشقم نگار ۱ سال سر همون ه ساعت همیشگی منتظرته
یهوومدیر اومد گف چتونه خفه شین
معلمتون امروز نمیاد کلاس از فرط خوشحالی ترکید
کلی همهمه شد یهو یکی از بچه ها بلند شد دساشو کوبید بهم گف بچه ها بیاین داستان عشق بگم براتون
بچه ها گفتن بیا گمشو جات چس ناله نمیخوایم
با کلی اصرار شروع کرد
یکی بوود یکی نبود
دوسش داشتم دوسم داشت
همه چی داش خوب پیش میرفت براهم حتی حلقه خریده بودیم ک فککنیم متاهلیم
بارون میمومد زودی ب ی بهونه میرفتیم بیرون زیر بارون میدویدم بلند بلند داد میزدیم دوووستدارم
وقتی برف میومد زودی میگفتیم امروز با برف بازی ی بستنی چطوری و ب این هم زمان بودن میخندیدیم
وقتی دسام از سرما قرمز میشد دسامو ت دستاش میزاشتو گرمش میکرداز هرموقعیتی استفاده میکردیم هم دیگرو سوپرایز کنیم انگار مسابقه بود ولی ی روز ک باهم قرار داشتیم همون جای همیشگی نیومد سابقه نداش دیر کن گفتم اینم ی سوپرایزع حتما ۴ساعت نشسته بودم همونجا نیومد تا اینک با صدای صاحب کافع ب خودم اومدم خانوم منتظر کی هستین داریم میبندیم ی قطرع اشکم روی گونم غلت خوردو اومد پایین گفتم باش ممنون و رفتم بیرون سرگردون حیرون بودم زنگ میزدم صدای لعنتی زنه داش مخمو میخورد دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد .
زنگ پشت زنگ اس پشت اس
میدونم حساسی ولی مجبورم ب دوستت زنگ بزنم شماره ناشناس بوود با صدای متعجب پرسید بله بفرمایید وقتی خودمو معرفی کردم گفتم از محمدم خبر نداری برگشت گف ها محمد نگار خانوم محمد رفت
دنیا رو سرم خراب شد گفتم کجا رفت
اون با من قرار داش کجا رفت
گفت وقتی داش میومد شمارو ببین ت راه تصادف کرد الانمت کماس میگن امیدی نیس
با عصبانیت تمام داد زدم غلط کرد رف مگ الکیه اون قول داده بود بهم مگ قرار نبود هرجا خواسیم بریم بگیم بهم ترخدا بگین شوخی نکن برگرده
حرفی نزدو گوشی قطع شد بووووووق ممتد
ت مخم بوود
محمدم منو سوپرایز کرد .
همیشع دوست داشت منو سوپرایز کن من هنوز ت شُکم و همونجا ک گفتی و همون ساعت ت همون کافع همیشگی منتظرتم. من دیگ سوپرایز نمیخوام. بیا بگو عع تو باز نتونسی جلوی شکمتو نگه داری سفارش دادی.
منم بگم اخه این بستنیا خوشمزن میخوام دوتا بخورم بخندی بگی فرصت طلب
عشقم نگار ۱ سال سر همون ه ساعت همیشگی منتظرته
۸.۵k
۲۹ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.