دل به او دادم که با جانش نگهداری کند
دل به او دادم که با جانش نگهداری کند
مرهم زخمم شود، جان مرا یاری کند
از همه عُشاق عالم ،چشم من او را گرفت
جای دل جان دادمش تا بلکه غمخواری کند
با خیال وصل او ، نامش شده ورد لبم
در هوایش تب کنم ، شاید پرستاری کند
روز و شب در فکر من رویای او می پرورد
چشم من جز او، از عالم حسِ بیزاری کند
لحظه ای از یاد او ،غافل نمی گردد دلم
بی هوایش جان من، احساس بیماری کند
دین و دنیایم شده چشمان رنگ قهوه اش
کاش دستان خدا، بر حال ما کاری کند...
#پروانه_حسینی
مرهم زخمم شود، جان مرا یاری کند
از همه عُشاق عالم ،چشم من او را گرفت
جای دل جان دادمش تا بلکه غمخواری کند
با خیال وصل او ، نامش شده ورد لبم
در هوایش تب کنم ، شاید پرستاری کند
روز و شب در فکر من رویای او می پرورد
چشم من جز او، از عالم حسِ بیزاری کند
لحظه ای از یاد او ،غافل نمی گردد دلم
بی هوایش جان من، احساس بیماری کند
دین و دنیایم شده چشمان رنگ قهوه اش
کاش دستان خدا، بر حال ما کاری کند...
#پروانه_حسینی
۲۷۶
۲۰ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.