تعریف میکرد زمانی که کودَک بودم دزدی دیوانه واردِ خانه ما
تعریف میکرد زمانی که کودَک بودم دزدی دیوانه واردِ خانهمان شد . من در اتاقِ خودم مشغول بازی بودم و پدر و مادرم و دو خواهرم هم طبقهیِ پایین مشغول همان حرفهای همیشگیشان . صدای شلیکِ گلوله را که شنیدم از جا پریدم. از بالایِ پلهها چهار نفر از عزیزانم را غرق در خون دیدم . هول کرده بودم . ترسیده بودم . آن دزد یا بهتر است بگویم آن قاتلِ زنجیرهای داشت به سمتِ بالا میآمد . سریع به اتاقم رفتم و زیرِ پتویم خودم را پنهان کردم . چند ثانیه بعد صدایِ پایش را شنیدم که به اتاق نزدیک میشد . اندکی بعد صدا در نزدیک ترین حالتِ ممکن متوقف شد . خدا خدا میکردم که زودتر دور شود . نمیدانم آن فکر از کجا به سرم زد هیچگاه نفهمیدم از منطقم میآمد یا از احساسَم . با خود گفتم دیوانه تو اگر زنده بمانی دیگر کسی را نداری . دیگر کسی نیست که شبها برایت لالایی بخواند دیگر کسی نیست که وقتِ خداحافظی "مراقب خودت باش" نثارَت کند . دیگر کسی را نداری که به او پناه ببری . به تنهایی میخواهی با این همه دلتنگی چه کار کنی؟ بهترین راه آن بود که خودم را به او نشان دهم تا گلولِهای خرجَم کند و من هم به دنبالِ خانوادهام راهی شوم . همهی این افکار در کمتر از یک دقیقه از ذهنم رد شدند . تصمیمِ آسانی نبود . تکانِ آرامی خوردم که بفهمد کسی زیرِ پتو خودش را قایِم کرده . چند قدم جلو امد . بدونِ اینکه پتو را کنار بزند دو گلوله شلیک کرد . درواقع برایش مهم نبود که چه چیزی آن زیر است حیوان یا انسان تنها میخواست از شرِ آن خلاص شود .اولین گلوله به ساقِ پایم خورد و دومی به کِتفم اصابت کرد .گمان کردم کار تمام است و از درد بیهوش شدم . اما چند ساعت بعد چشمهایم را رو به مهتابیهای بالای سرم در بیمارستان باز کردم . پوزخندی زد و ادامه داد : سالهاست دلتنگی را روی ویلچر با یک پا و یک دست به دوش میکشم . سالهاست دیگر کسی برایم لالایی نخوانده .. سالهاست کسی عاجزانه از من نخواسته مراقبِ خودم باشم ... میدانی من سالهاست ترسیدهام اما پناهی ندارم ..! اشکِ گوشهی چشمهایش را پاک کرد و ادامه داد : در زندگیت همیشه جلویِ مشکلات محکم بِایست .خودت را نشانشان بده . نگذار ترسهایت پیش قدم شوند و تو را پنهان کنند . سختی و دشواریهای زندگی احمقند . وقتِ دیدارت را ندارند . از همان نقطهای که ایستادهاند هدفت میگیرند . به خیالشان نابودت کرده اند اما تنها کاری که میکنند ناقص کردنِ تو و دوبرابر کردنِ خودشان است .. همین!
#پگاه_صنیعی
#پگاه_صنیعی
۸۲۷
۰۴ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.