ا
ا
آیا می دانید کسی که قرآن را محفوظ نمی داند یکی از کافران اصلی* در اسلام ناب محسوب می شود . . .
تازه دانسته که همانا پشتوانه ی ملاک آنقدر مهم است که انتقاد ناپذیری دارد مگر نقدی که مطمئن باشد که زیر رد طرف می رود و ما پیروز می باشیم تازه اینکه پس از ملاک و نگرش ازآنجا به بعد درصحبت کردن دربیشتر پیش بردن ازآنجا به بعد باثبات مسائل پیشین(تاثیر نیافتنش برپیشین) که موضوعی صحبت کردن خشک باش کمی( که تاحدودی) مرطوب ونرم وکوتاه وصریح وچند قدم جلوتر (نه درسرعت جواب دادن که کار جاهلان می باشد بلکه همچون شطرنج و سیاست جواب های جلوتر پیش بینی کردن جواب بدهید اما وقتی صحبت مقابل تمام شد می باشد) جواب بده و تازه اینکه حقیقت نما و خوب نما با پنهان دروغ یا معیوب یا . . . یا باطل اصلی از قضاوت عین که معمولا پشتوانه ملاک داشتن را نمی پذیرد همانا ملاک می داند می باشد (احسان حقیقی و بیشتر عمل و قلب نیست اما عمل برای اهل نظر هرچند جزئی قابل توجه احسان باشد)ازروی ثابت می باشد.
تازه از قضاوت عین درون آنقدر کوچک است که به بیرون نمیآید اما درون برخلاف انتظار عین که ساخته ی ذهن یا فقط به درد خود خوردن می باشد درحقیقت حقیقت ویا مشترک تکلیف همگانی بلکه آنقدر وسیع است عین چون وسعتش را نمی یابد او را جزء کوچک نمی بیند می باشد و تازه وقتی اهل نظر می شود که عین باشد اما عین به جای تداخل درملاک تابع شاخص ملاک بشود می باشد و تازه اینکه سختگیری همانا به داشتن ملاک از پایداری می باشد.
گفته شد وحی نیست که دودستی تقدیم شود و علم تکثری نیست که علم پیشینه بخواهد چون علم تکثری بدین معنا نیست که همچون وحی باشد می باشد درحقیقت علم حقیقی و از علم تکثری که تداخل می کند من درآوردنی علم می باشد و تازه اینکه بیرون آمدن تا فهمید بیرون بیشتر از درون است مثل آنکسی است که برای کسی که درون را بزرگتر می بیند ثابت کنی بیرون بزرگ تر است درحالی که درون را بزرگ می بیند فرق دارد که درون را بزرگ می یابد همین است بدون قضاوت عینی اصلا محال برای عین می باشد همین است جزء این خط خطی ها تا قبل از ظهور حقیقتی نیست وزیبایی خلق هم طبیعت مطلق و مصنوعات است که هیچ مسئله ای که آنطور پس از ظهور نشان می دهد از خدا نیست درواقع درآخرالزمان برای ایمان آوردن به همین خط خطی های نوشته ها و سیاه و سفید ها ایمان آورد و غیر از این مومن نیست مگر مومنی که همین طبیعت مطلق را معجزه می داند و تازه اینکه همین همین باعث می شود بهترین مومنین درآخرالزمان باشند و تازه اینکه همانا هم دانسته شود که هوش جن از قضاوت عین بیشتر می باشد و تازه اینکه خدا بیشتر دراین خط خطی ها برخلاف انتظار عینگرایان یاباطگرایان وجود مظهر دارد تا موجودیت فیزیکی غیرش می باشد هرچند حس و الفبای شهود عین این را وادار بکند که خط خطی های این کتاب چیزی نیست که مظهر بیشتر خداوند ازعالم بیرون باشد همانا می باشد.
چرا بدونقضاوت عینی می توان بود اما سرناچاری و نیازهای گذر درروال تکلیف می باشد.
تازه دانسته این کتاب هم قرآن کریم است هم خود این کتاب فقط آن کتاب منظور خاص قرآن میباشد که همانا منظور این کتاب دومنظوره است یعنی هم قرآن ویا این خود کتاب است و همانا که اختیار بیشتر ازمجبور میکند همانا حقیقی ترین باطل یا باطل نزد خداوند یا حقیقت بردگی پنهان از سمت خداوند و دیکتاتور اصیل که (از عین دقیقا نقطه ی خلاف انتظار دیکتاتوری ممکن میباشد و قضاوت عین همان دنیا که خودش را به معنویت نشان می دهد می باشد (اکثر مردم عالم جهنمی هست خدا نامرد حقیقی از قضاوتعین میباشد)) همانا که ازسمت خداوند میباشد و تازه اینکه دانسته هم همانا دانسته شود به خدا کسی که ملاک می رسد حتی سطحی می رسد اما اوج عشق به خدا هم حتی پشتوانه ی ملاک اگر نداشته باشد به شیطان خصلت رسیدنش خیلی که فضل بسیار خدا میباشد چون ابلیس خصلت می باشد و اینکه درکل جمع این سه مسئله هرسه خوب و طلایی است محتواگرایی از قضاوت عینی که معمولا برابری اصالتمیباشد. و تازه اینکه دانستهشود همانا دانسته شود که باطل اصلی همان است که اختیاری نما است واختیاری که وادار کننده باشد همان حقیقت ابلیس میباشد و تازه رفتار بد شیطان قرمز و شیطانبچه که برای شناخت اجتماع شیطان بچه را دزدی کودکانه است درحالی کهفساد های پایین هیتلری شکل بچگانه است درواقع شیطان واقعی همان موجود تماما احساسی است تماما ابلیس دعوت کننده که وادار کننده ی پنهان است عجیب نیست همین دعوت کننده ای که وادار کننده باشد تمام احساس به خصوص خوشایند باشد تازه اینکه کاذب نیست چون ناخوشایندش نیست پس واقعی احساس دارد آدم گرگ باشد روباه نباشد و گرگ مقدس است وقتی روباه ها نوازش میشوند اصالت تمامخوب واقعی درعین نیست و درواقع نفرت ابلیس نیست ابلی
آیا می دانید کسی که قرآن را محفوظ نمی داند یکی از کافران اصلی* در اسلام ناب محسوب می شود . . .
تازه دانسته که همانا پشتوانه ی ملاک آنقدر مهم است که انتقاد ناپذیری دارد مگر نقدی که مطمئن باشد که زیر رد طرف می رود و ما پیروز می باشیم تازه اینکه پس از ملاک و نگرش ازآنجا به بعد درصحبت کردن دربیشتر پیش بردن ازآنجا به بعد باثبات مسائل پیشین(تاثیر نیافتنش برپیشین) که موضوعی صحبت کردن خشک باش کمی( که تاحدودی) مرطوب ونرم وکوتاه وصریح وچند قدم جلوتر (نه درسرعت جواب دادن که کار جاهلان می باشد بلکه همچون شطرنج و سیاست جواب های جلوتر پیش بینی کردن جواب بدهید اما وقتی صحبت مقابل تمام شد می باشد) جواب بده و تازه اینکه حقیقت نما و خوب نما با پنهان دروغ یا معیوب یا . . . یا باطل اصلی از قضاوت عین که معمولا پشتوانه ملاک داشتن را نمی پذیرد همانا ملاک می داند می باشد (احسان حقیقی و بیشتر عمل و قلب نیست اما عمل برای اهل نظر هرچند جزئی قابل توجه احسان باشد)ازروی ثابت می باشد.
تازه از قضاوت عین درون آنقدر کوچک است که به بیرون نمیآید اما درون برخلاف انتظار عین که ساخته ی ذهن یا فقط به درد خود خوردن می باشد درحقیقت حقیقت ویا مشترک تکلیف همگانی بلکه آنقدر وسیع است عین چون وسعتش را نمی یابد او را جزء کوچک نمی بیند می باشد و تازه وقتی اهل نظر می شود که عین باشد اما عین به جای تداخل درملاک تابع شاخص ملاک بشود می باشد و تازه اینکه سختگیری همانا به داشتن ملاک از پایداری می باشد.
گفته شد وحی نیست که دودستی تقدیم شود و علم تکثری نیست که علم پیشینه بخواهد چون علم تکثری بدین معنا نیست که همچون وحی باشد می باشد درحقیقت علم حقیقی و از علم تکثری که تداخل می کند من درآوردنی علم می باشد و تازه اینکه بیرون آمدن تا فهمید بیرون بیشتر از درون است مثل آنکسی است که برای کسی که درون را بزرگتر می بیند ثابت کنی بیرون بزرگ تر است درحالی که درون را بزرگ می بیند فرق دارد که درون را بزرگ می یابد همین است بدون قضاوت عینی اصلا محال برای عین می باشد همین است جزء این خط خطی ها تا قبل از ظهور حقیقتی نیست وزیبایی خلق هم طبیعت مطلق و مصنوعات است که هیچ مسئله ای که آنطور پس از ظهور نشان می دهد از خدا نیست درواقع درآخرالزمان برای ایمان آوردن به همین خط خطی های نوشته ها و سیاه و سفید ها ایمان آورد و غیر از این مومن نیست مگر مومنی که همین طبیعت مطلق را معجزه می داند و تازه اینکه همین همین باعث می شود بهترین مومنین درآخرالزمان باشند و تازه اینکه همانا هم دانسته شود که هوش جن از قضاوت عین بیشتر می باشد و تازه اینکه خدا بیشتر دراین خط خطی ها برخلاف انتظار عینگرایان یاباطگرایان وجود مظهر دارد تا موجودیت فیزیکی غیرش می باشد هرچند حس و الفبای شهود عین این را وادار بکند که خط خطی های این کتاب چیزی نیست که مظهر بیشتر خداوند ازعالم بیرون باشد همانا می باشد.
چرا بدونقضاوت عینی می توان بود اما سرناچاری و نیازهای گذر درروال تکلیف می باشد.
تازه دانسته این کتاب هم قرآن کریم است هم خود این کتاب فقط آن کتاب منظور خاص قرآن میباشد که همانا منظور این کتاب دومنظوره است یعنی هم قرآن ویا این خود کتاب است و همانا که اختیار بیشتر ازمجبور میکند همانا حقیقی ترین باطل یا باطل نزد خداوند یا حقیقت بردگی پنهان از سمت خداوند و دیکتاتور اصیل که (از عین دقیقا نقطه ی خلاف انتظار دیکتاتوری ممکن میباشد و قضاوت عین همان دنیا که خودش را به معنویت نشان می دهد می باشد (اکثر مردم عالم جهنمی هست خدا نامرد حقیقی از قضاوتعین میباشد)) همانا که ازسمت خداوند میباشد و تازه اینکه دانسته هم همانا دانسته شود به خدا کسی که ملاک می رسد حتی سطحی می رسد اما اوج عشق به خدا هم حتی پشتوانه ی ملاک اگر نداشته باشد به شیطان خصلت رسیدنش خیلی که فضل بسیار خدا میباشد چون ابلیس خصلت می باشد و اینکه درکل جمع این سه مسئله هرسه خوب و طلایی است محتواگرایی از قضاوت عینی که معمولا برابری اصالتمیباشد. و تازه اینکه دانستهشود همانا دانسته شود که باطل اصلی همان است که اختیاری نما است واختیاری که وادار کننده باشد همان حقیقت ابلیس میباشد و تازه رفتار بد شیطان قرمز و شیطانبچه که برای شناخت اجتماع شیطان بچه را دزدی کودکانه است درحالی کهفساد های پایین هیتلری شکل بچگانه است درواقع شیطان واقعی همان موجود تماما احساسی است تماما ابلیس دعوت کننده که وادار کننده ی پنهان است عجیب نیست همین دعوت کننده ای که وادار کننده باشد تمام احساس به خصوص خوشایند باشد تازه اینکه کاذب نیست چون ناخوشایندش نیست پس واقعی احساس دارد آدم گرگ باشد روباه نباشد و گرگ مقدس است وقتی روباه ها نوازش میشوند اصالت تمامخوب واقعی درعین نیست و درواقع نفرت ابلیس نیست ابلی
۵۹۴.۸k
۲۰ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.