قسمت دوم
#قسمت_دوم
#دبیرستان_اکسو
_تو...چی داری میگی؟ هه ، مکان مخصوص اکسو دیگه چیه؟
نیشخند زد و به پشت دیوار نگاه کرد
نفهمیدم دقیقا به چی نگاه کرده
تا اینکه دیدم چند تا پسر خوشتیپ و هم استایل همین پسره از پشت دیوار اومدن بیرون
ترسیدم و خودمو عقب کشیدم
خوب که نگاه کردم متوجه شدم جین و نانا و دائه مین هم دارن میکشوونن همراه خودشون میارن
چشمام گرد شد و گفتم : یاااااا تو کی هستی؟؟؟؟
بعد داد زدم و گفتم :
جینی یا...حالت خوبه?
اون پسرا مجبورشون کردن که روی زمین زانو بزنن
_هی تو....
+من؟
_نه پس من ، تو فکر کردی کی هستی؟؟؟؟
+من اوه سهون از اکسو هستم
_هر ....هستی واسه خودت هستی! جینی یا بلند شید ،از روی زمین
یکی از اون پسرا گفت : بهش کفتی الان کجا ایستاده؟
سهون : اره...
یکی دیگشون گفت :
وگفتی که مجازات کسی که پاشو اینجا بزاره و جرات کنه با اکسو هم کلام بشه چیه؟؟؟
سهون : اوم...نع!!! ببین تازه وارد ، اگه نمیدونستی بدون ! این یه قانونه ...تا الان کسی غیر از ما جرات نکرده پاشو اینجا بزاره...و حالا که تو و دوستات قانون رو زیر پا گذاشتید باید مجازات بشید....
جین : تو چی میگی؟؟اکسو دیگه کیه؟فکر کردی کی هستی؟ رییس جمهوری؟ یا بابات رییس جمهوره؟؟
سهون : این مدرسه تو دست اکسوئه،اکسو قدرت مطلق این مدرسه است...کسی اینجا جرات نمیکنه رو حرف اکسو حرف بزنه...!
دائه مین : اقای قدرت مدرسه...مثلا مجازات کسی که این قانون رو بشکنه چیه؟؟؟
سهون : باید زیر دست اکسو باشید...صبح...ساعت پنج مدرسه باشید...تا ساعت هفت باید اتاق اکسو رو تمیز کنید...غذاهای مورد علاقه تک تک اعضا رو دونه به دونه باید برای نهار اماده کنید و خیلی چیزای دیگه...و اینکه اگه این کارارو انجام ندید.... ....!!
نیشخندی زد و دیگه هیچی نگفت
_هه هه ، هر غلطی دلتون میخواد بکنید ، n.d.j.m پاشید بریم ، اقایون قدرت مطلق ، وقتمون رو بیخودی با شماها تلف کردیم !
میخواستم برم که سه تا پسر جلوم ظاهر شدن
سهون : اخرین حرفت همین بود؟
برگشتم و با عصبانیت نگاهش کردم
انقد عصبی بودم که نمیفهمیدم چی میگه
_با شماهام...پاشید دخترا
سهون : خودت خواستی
چشمام یکهو سیاهی رفت و دیگه هیچی نفهمیدم...
..................................................
چشمامو باز کردم
هنوز تار میدیدم
جین بالای سرم نشسته بود
میخواستم دست و پاهامو تکون بدم ، اما نشد
به هم گره خورده بوده
یه چسب به دهنم چسبیده بود و اجازه نمیداد صحبت کنم
با اشاره ی سر، نگرانی خودم رو ابراز کردم
جین هم مثل من بود
هر طوری بود بلند شدم و نشستم
دائه مین و نانا هنوز بیهوش بودن
اینجا دیگه کجا بود؟ یه اتاق تنگ و تاریک پر از وسایل درب و داغون
پاهام جون نداشتن
نمیتوسنتم تکون بخورم
انگار کتک خورده بودم
اما چطور بیهوش شدم؟این سوالی بود که از خودم میپرسیدم
کمی بعد در ورودی اتاق باز شد و نور وارد اتاق شد و به چشمهام خورد که باعث شد چشمهام رو ببندم
یکی از اون پسرا «دی او» وارد اتاق شد
+بهوش اومدید؟
سعی کردم چیزی بگم که چسبی که به دهنم زده بودن مانع این شد
اون پسر جلو اومد و چسب رو از روی دهنم برداشت
_شما ها چه غلطی کردید؟؟؟ما کجا ایم؟؟؟
+ببین دخترجون ، میدونم اونا دارن زیاده روی میکنن اما این یه قانون بوده ! من باید به دستورشون عمل کنم ، عذر میخوام
_چی؟؟؟؟اصلا تو میدونی ما کی هستیم؟ فقط کافیه یه اشاره کنیم ، این مدرسه کلا میره رو هوا ، فهمیدی؟ اینو به اون دوستای قدرت مطلقتم بگوووو
خندید و گفت : مثلا تو کی هستی؟
_من و این دختری که کنارم میبینی دخترای وزیر نفت این مملکتی هستیم که تو داری توش هر غلطی «ببخشیییددد دی او یا» میکنی
ایندفعه خیلی خندید
+فکر کنم داروهای زیادی خوب عمل کردن
_هم تو و هم اون گروه مسخرت«ببخشیددد» بد میبینید ، مطمئن باش...
هیچی نگفت و از اتاق خارج شد
دائه مین و نانا کم کم بهوش اومدن
دائه مین : بچه ها...چی شد؟؟ اینجا دیگه کجاست؟؟؟
جین بذاش توضیح داد
انقد کلافه بودم که پاشدم و سمت در اتاق رفتم و چند لگد به در زدم ، اما در وا نشد که نشد
کمی صبر کردیم تا اینکه همون پسر برگشت
+من از شما عذر میخوام ، اکسورو ببخشید !!!
احترام گذاشت و بعد دست و پاهامونو وا کرد و گفت که بریم
موهای هممون بهم ریخته بود
انگار از جنگ برگشته بودیم
+اسم من کیونگسوئه...به اسم دی او منو میشناسن ، از اشناییتون خوشبختم دخترا«مهربون^^»
جوابشو ندادم
متوجه شدم دائه مین غرق چهرش شده
با ارنج به بازوش زدم و این باعث شد به خودش بیاد
_الان باید کجا بریم؟ کلاس باید شروع شده باشه
+دنبال من بیاید
مارو به یه سالن بزرگ برد که به ارایشگاه شباهت داشت
نانا : هه...اینجا کلاس سال اولی هاست؟
+نه...ظاهرتون اشفته شده ...
خوشم اومد
پسر خوبی بود
وارد یه سالن کوچیک شدیم
مدت کوتاهی طول کشید که ظاهرمون مثل قبل مرتب ب
#دبیرستان_اکسو
_تو...چی داری میگی؟ هه ، مکان مخصوص اکسو دیگه چیه؟
نیشخند زد و به پشت دیوار نگاه کرد
نفهمیدم دقیقا به چی نگاه کرده
تا اینکه دیدم چند تا پسر خوشتیپ و هم استایل همین پسره از پشت دیوار اومدن بیرون
ترسیدم و خودمو عقب کشیدم
خوب که نگاه کردم متوجه شدم جین و نانا و دائه مین هم دارن میکشوونن همراه خودشون میارن
چشمام گرد شد و گفتم : یاااااا تو کی هستی؟؟؟؟
بعد داد زدم و گفتم :
جینی یا...حالت خوبه?
اون پسرا مجبورشون کردن که روی زمین زانو بزنن
_هی تو....
+من؟
_نه پس من ، تو فکر کردی کی هستی؟؟؟؟
+من اوه سهون از اکسو هستم
_هر ....هستی واسه خودت هستی! جینی یا بلند شید ،از روی زمین
یکی از اون پسرا گفت : بهش کفتی الان کجا ایستاده؟
سهون : اره...
یکی دیگشون گفت :
وگفتی که مجازات کسی که پاشو اینجا بزاره و جرات کنه با اکسو هم کلام بشه چیه؟؟؟
سهون : اوم...نع!!! ببین تازه وارد ، اگه نمیدونستی بدون ! این یه قانونه ...تا الان کسی غیر از ما جرات نکرده پاشو اینجا بزاره...و حالا که تو و دوستات قانون رو زیر پا گذاشتید باید مجازات بشید....
جین : تو چی میگی؟؟اکسو دیگه کیه؟فکر کردی کی هستی؟ رییس جمهوری؟ یا بابات رییس جمهوره؟؟
سهون : این مدرسه تو دست اکسوئه،اکسو قدرت مطلق این مدرسه است...کسی اینجا جرات نمیکنه رو حرف اکسو حرف بزنه...!
دائه مین : اقای قدرت مدرسه...مثلا مجازات کسی که این قانون رو بشکنه چیه؟؟؟
سهون : باید زیر دست اکسو باشید...صبح...ساعت پنج مدرسه باشید...تا ساعت هفت باید اتاق اکسو رو تمیز کنید...غذاهای مورد علاقه تک تک اعضا رو دونه به دونه باید برای نهار اماده کنید و خیلی چیزای دیگه...و اینکه اگه این کارارو انجام ندید.... ....!!
نیشخندی زد و دیگه هیچی نگفت
_هه هه ، هر غلطی دلتون میخواد بکنید ، n.d.j.m پاشید بریم ، اقایون قدرت مطلق ، وقتمون رو بیخودی با شماها تلف کردیم !
میخواستم برم که سه تا پسر جلوم ظاهر شدن
سهون : اخرین حرفت همین بود؟
برگشتم و با عصبانیت نگاهش کردم
انقد عصبی بودم که نمیفهمیدم چی میگه
_با شماهام...پاشید دخترا
سهون : خودت خواستی
چشمام یکهو سیاهی رفت و دیگه هیچی نفهمیدم...
..................................................
چشمامو باز کردم
هنوز تار میدیدم
جین بالای سرم نشسته بود
میخواستم دست و پاهامو تکون بدم ، اما نشد
به هم گره خورده بوده
یه چسب به دهنم چسبیده بود و اجازه نمیداد صحبت کنم
با اشاره ی سر، نگرانی خودم رو ابراز کردم
جین هم مثل من بود
هر طوری بود بلند شدم و نشستم
دائه مین و نانا هنوز بیهوش بودن
اینجا دیگه کجا بود؟ یه اتاق تنگ و تاریک پر از وسایل درب و داغون
پاهام جون نداشتن
نمیتوسنتم تکون بخورم
انگار کتک خورده بودم
اما چطور بیهوش شدم؟این سوالی بود که از خودم میپرسیدم
کمی بعد در ورودی اتاق باز شد و نور وارد اتاق شد و به چشمهام خورد که باعث شد چشمهام رو ببندم
یکی از اون پسرا «دی او» وارد اتاق شد
+بهوش اومدید؟
سعی کردم چیزی بگم که چسبی که به دهنم زده بودن مانع این شد
اون پسر جلو اومد و چسب رو از روی دهنم برداشت
_شما ها چه غلطی کردید؟؟؟ما کجا ایم؟؟؟
+ببین دخترجون ، میدونم اونا دارن زیاده روی میکنن اما این یه قانون بوده ! من باید به دستورشون عمل کنم ، عذر میخوام
_چی؟؟؟؟اصلا تو میدونی ما کی هستیم؟ فقط کافیه یه اشاره کنیم ، این مدرسه کلا میره رو هوا ، فهمیدی؟ اینو به اون دوستای قدرت مطلقتم بگوووو
خندید و گفت : مثلا تو کی هستی؟
_من و این دختری که کنارم میبینی دخترای وزیر نفت این مملکتی هستیم که تو داری توش هر غلطی «ببخشیییددد دی او یا» میکنی
ایندفعه خیلی خندید
+فکر کنم داروهای زیادی خوب عمل کردن
_هم تو و هم اون گروه مسخرت«ببخشیددد» بد میبینید ، مطمئن باش...
هیچی نگفت و از اتاق خارج شد
دائه مین و نانا کم کم بهوش اومدن
دائه مین : بچه ها...چی شد؟؟ اینجا دیگه کجاست؟؟؟
جین بذاش توضیح داد
انقد کلافه بودم که پاشدم و سمت در اتاق رفتم و چند لگد به در زدم ، اما در وا نشد که نشد
کمی صبر کردیم تا اینکه همون پسر برگشت
+من از شما عذر میخوام ، اکسورو ببخشید !!!
احترام گذاشت و بعد دست و پاهامونو وا کرد و گفت که بریم
موهای هممون بهم ریخته بود
انگار از جنگ برگشته بودیم
+اسم من کیونگسوئه...به اسم دی او منو میشناسن ، از اشناییتون خوشبختم دخترا«مهربون^^»
جوابشو ندادم
متوجه شدم دائه مین غرق چهرش شده
با ارنج به بازوش زدم و این باعث شد به خودش بیاد
_الان باید کجا بریم؟ کلاس باید شروع شده باشه
+دنبال من بیاید
مارو به یه سالن بزرگ برد که به ارایشگاه شباهت داشت
نانا : هه...اینجا کلاس سال اولی هاست؟
+نه...ظاهرتون اشفته شده ...
خوشم اومد
پسر خوبی بود
وارد یه سالن کوچیک شدیم
مدت کوتاهی طول کشید که ظاهرمون مثل قبل مرتب ب
۱۵.۸k
۰۸ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.