یه نگاه به پشت سرمون کردی؟
یه نگاه به پشت سرمون کردی؟
مگه روزی که چمدونتو جمع کردی ازت نپرسیدم همه فکراتو کردی یا نه؟
یادته همه زورتو انداختی تو دستگیره چمدونتو گفتی: غیر قابل تحمل ترین آدمیَم که دیدی؛
بهت نگفتم نرو؟
بعت نگفتم الان خوب نیست قبول ولی بدتر از اینم وجود داره؟
گفتی دیگه تحمل این وضعیتو نداری؛
اینایی که از من میگن بهت من نیستم،
من مردِ شبگردی نبودم،
تو خونه من سال تا سال اگه دودی بود دودِ عود بود،
تو خونه من ساعت ده شب خاموشی بود،
من کسی بودم که اجازه بدم پشت سرم پچ پچ باشه؟
به هیچی فکر نکردیو فقط چمدون و جمع کردی که بری؛
تو فکر رفتنت بودی و من میدیدم ما رو با انگشت به هم نشون میدن،
تو فکر رفتنت بودی و من میشنیدم صدای خندهاشونو که وسطش بریده بریده میگفتن نه به اون شوریِ شوری،نه به این نمکی؛
و چه فرقی میکنه؟!
همش وقتی میخوام یه کاریو شروع کنم یاد حرف بابا بزرگ میفتم که میگفت: هروقت میخوای کاری کنی،دوتا سوال از خودت بپرس: آخرش که چی؟ چه فرقی میکنه؟
اگه واسه این دوتا جواب داشتی معطل نکن؛
وقتی بعد نه ماه اسمت افتاد رو صفحه گوشیم،داشتم تو توالت سیگار میکشیدم و منتظر بود سیفون پر شه که بکشم و بوشم نمونه؛
چون فکرشو کردم بچه ای که دست باباش سیگار ببینه،قاتل میشه،
فهمیدم اون نمیفهمه این کوفتی شده آخرین سنگر باباش؛
فهمیدم و فکر کردم که تنها جای امن دنیا برام شده دستشویی خونم؛
وقتی بعد نه ماه اسمت افتاد رو گوشیم،فهمیدم میخوای بگی آخر خطی،فرصت میخوای،میخوای بگی حالا میفهمیدی چی میگفتم؛
همون لحظه دوتا سوال پرسیدم و تصمیم گرفتم بیای؛
آخرش اینکه بچه بی مامان نمیمونه،آخرش اینکه حرفای پشت سرمون جمع میشه، آخرش اینکه از این جنگ برنده میشمو میتونم بگم من شدم ناخدای کشتی ای که از طوفان نجاتش دادم،فرقشم این بود که زندگیم آروم میگرفت؛
میدونم تو نمیفهمی اما عشقو نمیشه عوضش کرد،یبار که به دلت نشست خیلی باید خوش شانس باشی که طرف آدم باشه؛
اگه نباشه دلت اسیرت میکنه؛
میفتی دنبالش که گنداشو جمع کنی؛
دلت یکاری میکنه که تو بشی مادر و اون بشه بچه ناخلف
چه میشه کرد،همینه،بازم برگرد،من ادامه میدمت....
#حامد_رجب_پور/بایگانی۲۴۶۶
مگه روزی که چمدونتو جمع کردی ازت نپرسیدم همه فکراتو کردی یا نه؟
یادته همه زورتو انداختی تو دستگیره چمدونتو گفتی: غیر قابل تحمل ترین آدمیَم که دیدی؛
بهت نگفتم نرو؟
بعت نگفتم الان خوب نیست قبول ولی بدتر از اینم وجود داره؟
گفتی دیگه تحمل این وضعیتو نداری؛
اینایی که از من میگن بهت من نیستم،
من مردِ شبگردی نبودم،
تو خونه من سال تا سال اگه دودی بود دودِ عود بود،
تو خونه من ساعت ده شب خاموشی بود،
من کسی بودم که اجازه بدم پشت سرم پچ پچ باشه؟
به هیچی فکر نکردیو فقط چمدون و جمع کردی که بری؛
تو فکر رفتنت بودی و من میدیدم ما رو با انگشت به هم نشون میدن،
تو فکر رفتنت بودی و من میشنیدم صدای خندهاشونو که وسطش بریده بریده میگفتن نه به اون شوریِ شوری،نه به این نمکی؛
و چه فرقی میکنه؟!
همش وقتی میخوام یه کاریو شروع کنم یاد حرف بابا بزرگ میفتم که میگفت: هروقت میخوای کاری کنی،دوتا سوال از خودت بپرس: آخرش که چی؟ چه فرقی میکنه؟
اگه واسه این دوتا جواب داشتی معطل نکن؛
وقتی بعد نه ماه اسمت افتاد رو صفحه گوشیم،داشتم تو توالت سیگار میکشیدم و منتظر بود سیفون پر شه که بکشم و بوشم نمونه؛
چون فکرشو کردم بچه ای که دست باباش سیگار ببینه،قاتل میشه،
فهمیدم اون نمیفهمه این کوفتی شده آخرین سنگر باباش؛
فهمیدم و فکر کردم که تنها جای امن دنیا برام شده دستشویی خونم؛
وقتی بعد نه ماه اسمت افتاد رو گوشیم،فهمیدم میخوای بگی آخر خطی،فرصت میخوای،میخوای بگی حالا میفهمیدی چی میگفتم؛
همون لحظه دوتا سوال پرسیدم و تصمیم گرفتم بیای؛
آخرش اینکه بچه بی مامان نمیمونه،آخرش اینکه حرفای پشت سرمون جمع میشه، آخرش اینکه از این جنگ برنده میشمو میتونم بگم من شدم ناخدای کشتی ای که از طوفان نجاتش دادم،فرقشم این بود که زندگیم آروم میگرفت؛
میدونم تو نمیفهمی اما عشقو نمیشه عوضش کرد،یبار که به دلت نشست خیلی باید خوش شانس باشی که طرف آدم باشه؛
اگه نباشه دلت اسیرت میکنه؛
میفتی دنبالش که گنداشو جمع کنی؛
دلت یکاری میکنه که تو بشی مادر و اون بشه بچه ناخلف
چه میشه کرد،همینه،بازم برگرد،من ادامه میدمت....
#حامد_رجب_پور/بایگانی۲۴۶۶
۷.۶k
۰۵ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.