.....
.....
زانوهایش لرزه ای گرفته بود که بی گمان از ترسیدن دلش بود
خود را به نیمکت داخل حیاط رساند و رها شد هیچوقت اینقدر زیر وزن سنگین خودش نبود گاهی نمیشود نه خود را برد نه با خود راه امد
منتظر بود اینقدر که عقربه های ساعت هرز می تابیدند
بلاخره صدایی کلید را شنید چکامه ها با همان ظاهر ساده وارد حیاط شد
و مثل این چند وقت گذشته خودش را بی تفاوت گرفت تا راحت طی کند این چند قدم تا راه پله را که صدایش کرد
امیرعلی.چکامه بیا بشین
چکامه.واسه چی
امیرعلی .میخوام حرف بزنیم
چکامه .حرفی نداریم
امیرعلی.همون دیگه همون حرفهای نداشته ها را میزنیم
چکامه با اکراه و کمی اضظراب نشست کناره نیمکت و مثل امیرعلی نگاهشو به جلو معطوف کرد
چکامه..خب بگو
امیرعلی.سیگار داری
چکامه .وااا مگه من سیگار میکشم؟اصلا تو که سیگاری نیستی چرا پرسیدی
امیرعلی.نه سیگاری نمیکشم این جمله باعث میشه زبون راحت تر بچرخه تو دهنم
چکامه.اگه چرخید حرفتو بزن
امیرعلی.میدونم دوستم داری میدونی عمدا بهت بی توجهی میکنم
چکامه برگشت نگاهش کرد و گفت.چرا این حرفو میزنی اینا چیه میگی امشب
امیرعلی .میخوام متاثر بشی شاید کمک کنه تا یخ دلت اب بشه
چکامه.دل من یخ نیست تا اب بشه سنگه اگه بشکنه سنگریزه هاش میره تو چشمای اونی که دلمو شکسته
به اخر این جمله رسید بغض و اشک :عشق و تنفر :رویا و حسرت درامیختن تا زمین گیر کنند هر دو را
اگر نیمکت انجا نبود هر دو غرق میشدند
#تکه_ای_از_رمان_اهلی_ترین_چکامه
#امیرعلی_قربانی
#پ_ن امیرعلی و چکامه دختر عمو پسر عموی هم میشن که تو یه ساختمان زندگی میکنن
https://t.me/chekamehaibaran
زانوهایش لرزه ای گرفته بود که بی گمان از ترسیدن دلش بود
خود را به نیمکت داخل حیاط رساند و رها شد هیچوقت اینقدر زیر وزن سنگین خودش نبود گاهی نمیشود نه خود را برد نه با خود راه امد
منتظر بود اینقدر که عقربه های ساعت هرز می تابیدند
بلاخره صدایی کلید را شنید چکامه ها با همان ظاهر ساده وارد حیاط شد
و مثل این چند وقت گذشته خودش را بی تفاوت گرفت تا راحت طی کند این چند قدم تا راه پله را که صدایش کرد
امیرعلی.چکامه بیا بشین
چکامه.واسه چی
امیرعلی .میخوام حرف بزنیم
چکامه .حرفی نداریم
امیرعلی.همون دیگه همون حرفهای نداشته ها را میزنیم
چکامه با اکراه و کمی اضظراب نشست کناره نیمکت و مثل امیرعلی نگاهشو به جلو معطوف کرد
چکامه..خب بگو
امیرعلی.سیگار داری
چکامه .وااا مگه من سیگار میکشم؟اصلا تو که سیگاری نیستی چرا پرسیدی
امیرعلی.نه سیگاری نمیکشم این جمله باعث میشه زبون راحت تر بچرخه تو دهنم
چکامه.اگه چرخید حرفتو بزن
امیرعلی.میدونم دوستم داری میدونی عمدا بهت بی توجهی میکنم
چکامه برگشت نگاهش کرد و گفت.چرا این حرفو میزنی اینا چیه میگی امشب
امیرعلی .میخوام متاثر بشی شاید کمک کنه تا یخ دلت اب بشه
چکامه.دل من یخ نیست تا اب بشه سنگه اگه بشکنه سنگریزه هاش میره تو چشمای اونی که دلمو شکسته
به اخر این جمله رسید بغض و اشک :عشق و تنفر :رویا و حسرت درامیختن تا زمین گیر کنند هر دو را
اگر نیمکت انجا نبود هر دو غرق میشدند
#تکه_ای_از_رمان_اهلی_ترین_چکامه
#امیرعلی_قربانی
#پ_ن امیرعلی و چکامه دختر عمو پسر عموی هم میشن که تو یه ساختمان زندگی میکنن
https://t.me/chekamehaibaran
۶۷۱
۲۶ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.