هدیه دادند
هدیه دادند
پیرزنان: تنها موی سیاهشان را
پرستارها: لبخند باقیمانده
رختشورها: دستکش
ماماها: شیفت خواب
و خدمههای اتاق وایتکس و ملافهی چرک: تنها پنجرهی باز دخمهشان را
باز هم هدیه داری
زندانیها: تنها راه فرارشان را
دیوانهها: روز ملاقات را
مادران پانزدهساله: تنها لالایی را که بلد بودند
و مادربزرگهای سیساله: تنها قصهی به یاد ماندهشان
زنی که درد میکشید: قرص مسککن
دختران: آخرین بزغالهی نفروخته را
سر زا رفتهها: آخرین نفس
و گوژپشتها: تمام خوابهای صاف را
و جزامیها، بهجای سیگار، ریههای سالمشان را هدیه کردند
من هزاران زن را دیدم
که سحرها
دیگهای خالی را
به یادت سرکشیدند
و خدا را با نام کوچکش صدا کردند
و دعایت کردند
و دعایت کردند...
#حسین_پناهی
#چیزی_شبیه_زندگی #
پیرزنان: تنها موی سیاهشان را
پرستارها: لبخند باقیمانده
رختشورها: دستکش
ماماها: شیفت خواب
و خدمههای اتاق وایتکس و ملافهی چرک: تنها پنجرهی باز دخمهشان را
باز هم هدیه داری
زندانیها: تنها راه فرارشان را
دیوانهها: روز ملاقات را
مادران پانزدهساله: تنها لالایی را که بلد بودند
و مادربزرگهای سیساله: تنها قصهی به یاد ماندهشان
زنی که درد میکشید: قرص مسککن
دختران: آخرین بزغالهی نفروخته را
سر زا رفتهها: آخرین نفس
و گوژپشتها: تمام خوابهای صاف را
و جزامیها، بهجای سیگار، ریههای سالمشان را هدیه کردند
من هزاران زن را دیدم
که سحرها
دیگهای خالی را
به یادت سرکشیدند
و خدا را با نام کوچکش صدا کردند
و دعایت کردند
و دعایت کردند...
#حسین_پناهی
#چیزی_شبیه_زندگی #
۱.۹k
۰۴ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.