..
..
از چشم تو دیشب غزلی ناب نوشتم
با خون دل و چشم پر از آب نوشتم
وقتی وسط شام دلم یاد تو افتاد
با بغض تو را گوشه ی بشقاب نوشتم
در حافظه ی گنگ شبم یاد تو کم بود
تا اینکه تو را بر تن شبخواب نوشتم
با پنجره ها اسم تو را زمزمه کردم
دلواپسیَم را روی مهتاب نوشتم "درها به طنین های تو وا کردم" و تا صبح
سهراب فقط خواندم و سهراب نوشتم
یک نامه که هرگز نشد آن را بفرستم
با حال بد ِناشی از اعصاب نوشتم
دیشب غزلی گفتم و شاید پس از این هم
از چشم تو هر شب غزلی ناب نوشتم
#فرهاد_شریفی
از چشم تو دیشب غزلی ناب نوشتم
با خون دل و چشم پر از آب نوشتم
وقتی وسط شام دلم یاد تو افتاد
با بغض تو را گوشه ی بشقاب نوشتم
در حافظه ی گنگ شبم یاد تو کم بود
تا اینکه تو را بر تن شبخواب نوشتم
با پنجره ها اسم تو را زمزمه کردم
دلواپسیَم را روی مهتاب نوشتم "درها به طنین های تو وا کردم" و تا صبح
سهراب فقط خواندم و سهراب نوشتم
یک نامه که هرگز نشد آن را بفرستم
با حال بد ِناشی از اعصاب نوشتم
دیشب غزلی گفتم و شاید پس از این هم
از چشم تو هر شب غزلی ناب نوشتم
#فرهاد_شریفی
۲.۲k
۲۹ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.