می روم سمت غزل، کار بهم می ریزد
می روم سمت غزل، کار بهم می ریزد
حال و روز من و اشعار بهم می ریزد
می نویسم "تو" ولی باز قلم می گیرم
کاغذ و جوهر خودکار بهم می ریزد
هر چه از سردی این فاصله ها می گویم
مطلع و قافیه هر بار بهم می ریزد
هر کجا از تو بگویند تنم می لرزد
فکر و هوشم همه انگار بهم می ریزد
تو همان خواب پریشان و قشنگی که شبم
با حضور تو به ناچار بهم می ریزد
کودک از جنبش گهواره ی خود آرام است
ولی از لرزش دیوار بهم می ریزد
حال من مثل شب زلزله ی کرمانشاه
زیر انبوهی از آوار بهم می ریزد
#فرهاد_شریفی
حال و روز من و اشعار بهم می ریزد
می نویسم "تو" ولی باز قلم می گیرم
کاغذ و جوهر خودکار بهم می ریزد
هر چه از سردی این فاصله ها می گویم
مطلع و قافیه هر بار بهم می ریزد
هر کجا از تو بگویند تنم می لرزد
فکر و هوشم همه انگار بهم می ریزد
تو همان خواب پریشان و قشنگی که شبم
با حضور تو به ناچار بهم می ریزد
کودک از جنبش گهواره ی خود آرام است
ولی از لرزش دیوار بهم می ریزد
حال من مثل شب زلزله ی کرمانشاه
زیر انبوهی از آوار بهم می ریزد
#فرهاد_شریفی
۳.۸k
۲۹ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.