✔ ️ نگاه امام: وقتی به نیت بریدن سر امام وارد قتلگاه می ش
✔ ️ #نگاه_امام: وقتی به نیت بریدن سر امام وارد #قتلگاه می شود اماجزو شهدای کربلا می گردد..
✔ ️ #اضطراب_امام_حسین_با_هر بار بیرون آمدن #حضرت_زینب از خیمه گاه
◼ ️عمر سعد ملعون به هر طرف چشم انداخت تا ببیند شخص مناسبی پیدا می شود تا سر امام را جدا کند یا نه؟
ناگهان نظرش به جوانی نصرانی افتاد که سر بزیر انداخته به خیمه خود می رود او را پیش خواند و این در وقتی بود که هر کس بقصد قتل حضرت می رفت، شرمسار برمی گشت، بهر صورت عمر سعد ملعون جوان نصرانی را طلبید و به او گفت:
✔ ️جوان این شخص که می بینی روی خاک افتاده دشمن دین شما و مغضوب ما مسلمانان است اگر او را بکشی یقینا نزد حضرت عیسی مقرب خواهی شد.
جوان نصرانی به خیال اینکه این لشگر، لشگر اسلامند و منسوب به پیغمبر خاتم (صلی الله علیه وآله) و سر کرده آنها از اولیاء خدا است با این توهم خنجر الماس گون از عمر گرفت و بقصد کشتن عزیز پیغمبر بطرف قتلگاه روان شد و وقتی به مصرع امام (علیه السلام) رسید و چشمش به آن غریب افتاد دید که از کثرت تیر و وفور زخم سنان و شمشیر جای درستی در بدن ندارد و اما نور الهی از سیمای کبریائی او چنان درخشان است که دیده را تیره و چشم را خیره می نماید بی اختیار محو جمال و متحیر در کمال آن سور شد پیش آمد و با نهایت فروتنی عرضه داشت:
ای سید عالم و ای مهتر اولاد آدم نام گرام تو را نمی دانم اما در جلال تو حیرانم تو را به خدا بگو کیستی و برای چه این همه زخم در بدن داری؟
نصرانی دید آن غریب مظلوم و آن شهید محروم سر به روی خاک نهاده و با خدای خود مناجات می کند و جواب نمی دهد اما گوشه چشم باز کرد و یک نظر کیمیا اثر به وی نمود که با آن یک نظر مس وجودش به طلا مبدل گشت، جوان دوباره عرضه داشت تو را به مسیح قسم و به مریم سوگند می دهم جوابم را بده کیستی و چرا اینهمه زخم بر بدن داری؟
باز جوابی نشنید سپس او را به تمام مقدسات در دین خودشان سوگند داد باز جواب نشنید، قدمی جلوتر گذارد نگاهی به یمین و یسار کرد شهداء دشت کربلاء را دید همه پاره پاره بخون آغشته از جوان و پیر و از صغیر و کبیر به خاک افتاده، حضرت را به شهداء کربلاء قسم داد باز جوابی نشنید، پس عرض کرد: ای غریب خون جگر و ای شهید بی یاور جوابم را بازگو، جوان نصرانی این بار هم جوابی دریافت نکرد
✔ ️✔ ️ #ولی_دیده_بود_بانوئی مجلله هر وقت از خیمه بیرون می آید این غریب، مضطرب شده سر از خاک بر می دارد و او را به خیمه برمی گرداند. شروع کرد حضرت را به آن بانو قسم دادن، این بار حضرت طاقت نیاورد سر از خاک برداشت و خود را معرفی فرمود.
نصرانی دست ادب بسینه گذارد عرض کرد: آقا تو حسینی که این نوع در دست کوفیان گرفتاری، تقصیر تو چیست؟
امام فرمود: از من مپرس از این لشگر بپرس که تقصیرم چیست.
نصرانی عرض کرد: قربانت قبلا خوابی دیده ام، اکنون تعبیرش را جویا هستم.
حضرت فرمودند: خواب تو را هم می دانم چیست.
عرض کرد: قربانت گردم خواب را بیان فرمائید.
حضرت فرمودند: در خواب جدم را دیدی که در ماتم من با همه پیغمبران سر زانوی غم نهاده اند در میان ایشان حضرت روح الله به تو فرمود: مرا در حضور پیامبران خجالت مده یعنی دست خود را به خون پسر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آلوده مکن.
نصرانی عرضه داشت: اشهد ان لا اله الا الله و ان جدک محمدا رسول الله پس شمشیر کشید و روی به لشگر عمر سعد آورد چند نفر را به تقل رسانید عاقبت دور آن تازه مسلمان را گرفتند و او را به خاک انداختند همینکه آن جوان افتاد گوشه چشم بطرف حضرت باز داشت و از امام (علیه السلام) تقاضای عنایت نمود، امام (علیه السلام) خواست برخیزد دید که نمی تواند فرمود: معذورم دار که قوت برخاستن ندارم.
📚 ازمدینه تا مدینه: ۷۳۱.
✔ ️ #اضطراب_امام_حسین_با_هر بار بیرون آمدن #حضرت_زینب از خیمه گاه
◼ ️عمر سعد ملعون به هر طرف چشم انداخت تا ببیند شخص مناسبی پیدا می شود تا سر امام را جدا کند یا نه؟
ناگهان نظرش به جوانی نصرانی افتاد که سر بزیر انداخته به خیمه خود می رود او را پیش خواند و این در وقتی بود که هر کس بقصد قتل حضرت می رفت، شرمسار برمی گشت، بهر صورت عمر سعد ملعون جوان نصرانی را طلبید و به او گفت:
✔ ️جوان این شخص که می بینی روی خاک افتاده دشمن دین شما و مغضوب ما مسلمانان است اگر او را بکشی یقینا نزد حضرت عیسی مقرب خواهی شد.
جوان نصرانی به خیال اینکه این لشگر، لشگر اسلامند و منسوب به پیغمبر خاتم (صلی الله علیه وآله) و سر کرده آنها از اولیاء خدا است با این توهم خنجر الماس گون از عمر گرفت و بقصد کشتن عزیز پیغمبر بطرف قتلگاه روان شد و وقتی به مصرع امام (علیه السلام) رسید و چشمش به آن غریب افتاد دید که از کثرت تیر و وفور زخم سنان و شمشیر جای درستی در بدن ندارد و اما نور الهی از سیمای کبریائی او چنان درخشان است که دیده را تیره و چشم را خیره می نماید بی اختیار محو جمال و متحیر در کمال آن سور شد پیش آمد و با نهایت فروتنی عرضه داشت:
ای سید عالم و ای مهتر اولاد آدم نام گرام تو را نمی دانم اما در جلال تو حیرانم تو را به خدا بگو کیستی و برای چه این همه زخم در بدن داری؟
نصرانی دید آن غریب مظلوم و آن شهید محروم سر به روی خاک نهاده و با خدای خود مناجات می کند و جواب نمی دهد اما گوشه چشم باز کرد و یک نظر کیمیا اثر به وی نمود که با آن یک نظر مس وجودش به طلا مبدل گشت، جوان دوباره عرضه داشت تو را به مسیح قسم و به مریم سوگند می دهم جوابم را بده کیستی و چرا اینهمه زخم بر بدن داری؟
باز جوابی نشنید سپس او را به تمام مقدسات در دین خودشان سوگند داد باز جواب نشنید، قدمی جلوتر گذارد نگاهی به یمین و یسار کرد شهداء دشت کربلاء را دید همه پاره پاره بخون آغشته از جوان و پیر و از صغیر و کبیر به خاک افتاده، حضرت را به شهداء کربلاء قسم داد باز جوابی نشنید، پس عرض کرد: ای غریب خون جگر و ای شهید بی یاور جوابم را بازگو، جوان نصرانی این بار هم جوابی دریافت نکرد
✔ ️✔ ️ #ولی_دیده_بود_بانوئی مجلله هر وقت از خیمه بیرون می آید این غریب، مضطرب شده سر از خاک بر می دارد و او را به خیمه برمی گرداند. شروع کرد حضرت را به آن بانو قسم دادن، این بار حضرت طاقت نیاورد سر از خاک برداشت و خود را معرفی فرمود.
نصرانی دست ادب بسینه گذارد عرض کرد: آقا تو حسینی که این نوع در دست کوفیان گرفتاری، تقصیر تو چیست؟
امام فرمود: از من مپرس از این لشگر بپرس که تقصیرم چیست.
نصرانی عرض کرد: قربانت قبلا خوابی دیده ام، اکنون تعبیرش را جویا هستم.
حضرت فرمودند: خواب تو را هم می دانم چیست.
عرض کرد: قربانت گردم خواب را بیان فرمائید.
حضرت فرمودند: در خواب جدم را دیدی که در ماتم من با همه پیغمبران سر زانوی غم نهاده اند در میان ایشان حضرت روح الله به تو فرمود: مرا در حضور پیامبران خجالت مده یعنی دست خود را به خون پسر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آلوده مکن.
نصرانی عرضه داشت: اشهد ان لا اله الا الله و ان جدک محمدا رسول الله پس شمشیر کشید و روی به لشگر عمر سعد آورد چند نفر را به تقل رسانید عاقبت دور آن تازه مسلمان را گرفتند و او را به خاک انداختند همینکه آن جوان افتاد گوشه چشم بطرف حضرت باز داشت و از امام (علیه السلام) تقاضای عنایت نمود، امام (علیه السلام) خواست برخیزد دید که نمی تواند فرمود: معذورم دار که قوت برخاستن ندارم.
📚 ازمدینه تا مدینه: ۷۳۱.
۳.۳k
۰۹ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.