بخوان و تصور ڪن
#بخوان_و_تصور_ڪن
#عقد_در_بهشت
قلبت در سینه چنان میڪوبد
گویے دنبال راهے براے فرار است
#چادر سفیدت را بھ روے صورتت میندازے
جلو میروے
دو صندلے...
سفره اے ساده...
آینھ و شمعدان...
یڪ جلد ڪلام اللھ مجید...
پشت بھ توست...
با ڪت و شلوار مردانھ بھ قامتش...
ڪنارش مےنشینے...
"بِسِمِ أَلْلّهِ أَلْرَّحْمَنِ أَلْرَّحِیمْ...
💍 أَلْنِّڪَاحُ سُنَّتِے..."
خیره میشوے بھ آیات...
"...فَلَیْسَ مِنِّے..."
آیات تار مے شوند...
بغض مے ڪنے...
میدانے ڪھ از خوشحالیست...
"دوشیزه ے محترمہ مڪرمہ..….؟!"
دستانت مے لـــــرزند...
چشمانت را مے بندے...
گویـے عرشیان مهمان محفلند...
"بـــراے بار سوم...…
آیــا وڪیلم؟!"
سرت را بالا میاروے و ...
چادرت را ڪنار مے زنے...
چشمان بارانے ات را بھ گنبد زرین الرضا ع مےدوزی..
🍃 سید و مولا..اجازه هست...؟!
قطرات شوق از میان مژگانت بھ روی صورتت مےدوند...
سمت چپت را نگاه مے ڪنے...
ڪسے ڪھ یڪ عمر میخواهد سایھ سرت باشد...
سر بھ زیر انداختھ و بغضش را فرو مےخورد...
" با اجازه پدر غریبم #امام_زمان(عج)...
بـــــــلـــــھ
صداے رعد و برق...
فضا را پر مے ڪند ..
باران بے امان میبارد...
بوے گلاب بھ مشام مے خورد..
زیر بارانـــــــ...
در صحن الــــــــــــــرضا(ع)...
...و تو دیگر نزدیکترین محرمشے...
ناگهان دستش را روی دستت میگذارد...
اولـــین بار است ڪھ حســـــش میڪنے...
شـــرم دارے اما...
در دلت اب شدن نبات باهم بودن را حس مےڪنے..
سرش را نزدیک گوشت مےآورد:
بلاخـــــره مال خودم شدے #بـــــــانو...
#ما_دوتا_ماه_عسل_مشهد_حرم_صحن_عتیق
#عشق_میچسبد_همیشه_پیش_آقا_بیشتر
#التماس_دعا
#رَبَّنا_هَبْ_لَنا_مِنْ_أَزْواجِنا_وَ_ذُرِّیَّاتِنا_قُرَّةَ_أَعْیُنٍ_وَ_اجْعَلْنا_لِلْمُتَّقینَ_إِماماً
#عقد_در_بهشت
قلبت در سینه چنان میڪوبد
گویے دنبال راهے براے فرار است
#چادر سفیدت را بھ روے صورتت میندازے
جلو میروے
دو صندلے...
سفره اے ساده...
آینھ و شمعدان...
یڪ جلد ڪلام اللھ مجید...
پشت بھ توست...
با ڪت و شلوار مردانھ بھ قامتش...
ڪنارش مےنشینے...
"بِسِمِ أَلْلّهِ أَلْرَّحْمَنِ أَلْرَّحِیمْ...
💍 أَلْنِّڪَاحُ سُنَّتِے..."
خیره میشوے بھ آیات...
"...فَلَیْسَ مِنِّے..."
آیات تار مے شوند...
بغض مے ڪنے...
میدانے ڪھ از خوشحالیست...
"دوشیزه ے محترمہ مڪرمہ..….؟!"
دستانت مے لـــــرزند...
چشمانت را مے بندے...
گویـے عرشیان مهمان محفلند...
"بـــراے بار سوم...…
آیــا وڪیلم؟!"
سرت را بالا میاروے و ...
چادرت را ڪنار مے زنے...
چشمان بارانے ات را بھ گنبد زرین الرضا ع مےدوزی..
🍃 سید و مولا..اجازه هست...؟!
قطرات شوق از میان مژگانت بھ روی صورتت مےدوند...
سمت چپت را نگاه مے ڪنے...
ڪسے ڪھ یڪ عمر میخواهد سایھ سرت باشد...
سر بھ زیر انداختھ و بغضش را فرو مےخورد...
" با اجازه پدر غریبم #امام_زمان(عج)...
بـــــــلـــــھ
صداے رعد و برق...
فضا را پر مے ڪند ..
باران بے امان میبارد...
بوے گلاب بھ مشام مے خورد..
زیر بارانـــــــ...
در صحن الــــــــــــــرضا(ع)...
...و تو دیگر نزدیکترین محرمشے...
ناگهان دستش را روی دستت میگذارد...
اولـــین بار است ڪھ حســـــش میڪنے...
شـــرم دارے اما...
در دلت اب شدن نبات باهم بودن را حس مےڪنے..
سرش را نزدیک گوشت مےآورد:
بلاخـــــره مال خودم شدے #بـــــــانو...
#ما_دوتا_ماه_عسل_مشهد_حرم_صحن_عتیق
#عشق_میچسبد_همیشه_پیش_آقا_بیشتر
#التماس_دعا
#رَبَّنا_هَبْ_لَنا_مِنْ_أَزْواجِنا_وَ_ذُرِّیَّاتِنا_قُرَّةَ_أَعْیُنٍ_وَ_اجْعَلْنا_لِلْمُتَّقینَ_إِماماً
۴.۴k
۲۴ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.