متن دکلمه مازیار مقدم دریک شب خموش .....................

متن دکلمه #مازیار مقدم #دریک شب خموش#.....................
در یک شب خموش با خواهش و سکوت
با رقص اشک تو در ان نگاه مست
همسایه می شوم
تا پای میدود تا اخرین نفس راهی به سوی تو
تا کوچه های دور تا جاده ی خیال در خاک کوی تو
همسایه می شوم
فرهاد کوه کن شیرین قصه ها من سنگ میشوم
من تیشه میشوم در کوه بی ستون
همسایه می شوم
دیوانه وار در قلب دشت داغ اکنون به عشق تو عاشق به لیلی ت
با بوت های خار همسایه می شوم

امید گرچه صبر بالا قامتت در باغ خانه ت هم شاخه میشوم
همسایه می شوم
پیچید اگر صدات در کوچه های شب من گریه میشوم من ناله میشوم
م
با های های جغد همسایه می شوم

تابید اگر شبی ان شعله نگاه بر پیچشه تنم من پروانه میشوم
با گریه های شب با لرزش نسیم هم خوابه میشوم همسایه می شوم

فانوس شب به دست در پیش پای توگه نور میشوم گه سایه میشوم
با هر سپیده دم همسایه می شوم
با ان نگاه صید دلم اگر کنی هم داغ میشوم هم دانه میشوم در عالم خیال
با آهوان دشت همسایه میشوم
من موج میشوم من زجه میشوم با صد خورش اب با اشک و چشم خیس
در عمق قلب تو همسایه میشوم
تنهایت اگر دیوانه چین شود من مشت میشوم کو بنده میشوم
با دست گرم خویش تنها کنار تو اواره میشوم همسایه می شوم