شعر جدیدم 😉
شعر جدیدم 😉
روی قبرم بنویسید ؛ که دختر بودم
سال ها منتظر شاه عدالت بودم
روی قبرم بنویسید خداحافظی سخت بود
اونیامد و رفتن سخت بود
یوسفم نیست و از یاد او بی خبرم
سالیانیست که از لیلای خویش بی مطلعم
روی قبرم بنویسید ؛ ندیدم ، رفتم
باموی سپید و قدی خمیده رفتم
بنویسید همه بر سر قبرم ریخته اند
چقدر تاج گل یاس به سرم ریخته اند
چقدر مردم این شهر خدایی بودند
پیرو رهبر و انقلابی بودند
بنویسید که قلبم برایش می تپید
برای العجل یاصاحب الزمانش میتپید
نفسم بسته به انفاس و نفوسیتش بود
وجودم بسته به هستی راهش می بود
بنویسید که چشم به راه چشم میبست
دل و دیده ی کم نور ز دنیا میبست .
شاعره ؛ زینب تنگسیر .
روی قبرم بنویسید ؛ که دختر بودم
سال ها منتظر شاه عدالت بودم
روی قبرم بنویسید خداحافظی سخت بود
اونیامد و رفتن سخت بود
یوسفم نیست و از یاد او بی خبرم
سالیانیست که از لیلای خویش بی مطلعم
روی قبرم بنویسید ؛ ندیدم ، رفتم
باموی سپید و قدی خمیده رفتم
بنویسید همه بر سر قبرم ریخته اند
چقدر تاج گل یاس به سرم ریخته اند
چقدر مردم این شهر خدایی بودند
پیرو رهبر و انقلابی بودند
بنویسید که قلبم برایش می تپید
برای العجل یاصاحب الزمانش میتپید
نفسم بسته به انفاس و نفوسیتش بود
وجودم بسته به هستی راهش می بود
بنویسید که چشم به راه چشم میبست
دل و دیده ی کم نور ز دنیا میبست .
شاعره ؛ زینب تنگسیر .
۳.۵k
۲۱ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.