✅ ذکر مولانا بابک زنجانی :
✅ ذکر مولانا #بابک_زنجانی :
آن عاشق ِ«مانی»،آن خورنده ی کباب سلطانی،آن رانت خوارایرانی،آن طرفدار ِتبانی،آن انسان فانی،مولانا بابک زنجانی :
نقل است که درعُنفُوان ِ جوانی،آنچنان که افتدودانی پشّه درجیبش سه قاب انداختی و در خیالاتش کاخ رؤیاهایش راساختی .
روزی« ابوالحَسَن ِ طولانی » - ادامَ اللهُ سبیلهُ – او را گفت :
اگر راه ِ صدهزارساله یک شبه رفتن خواهی از دُمب بزرگان آویختن آموز و با وزرا جیجی باجی شدن !
و طریق دور زدن ،که خلق الله را دور زدن ثوابی عظیم دارد و ثروتی است قدیم !
واین بابک بسیاردان وپندنیوش و باهوش بودی و شاخک های اقتصادی اش نیک بجنبیدی و آینده را به وجهی نیک پیش بینی کردی و از خرمن اساتید علم رانت خواری و زد و بند بازی کردن خوشه چینی کردی.
در روایات نقل است که دلارهای نفتی را بالا کشیدی و دکل خوری کردی و با آن کارخانه و شرکت واستخر و جکوزی هزار کوفت و زهر مار خریدندی و میهمانانش اهالی مجلس بودندی و اورامونس !
وازخوان ِبی دریغ اوریزه خواران بسیاری زالوصف ارتزاق کردندی و درحیاط ویلاهایش جوجه ها سیخ زدندی .
گویند: شبی بابک راخوابی سخت سهمگین عارض شد.چنانکه تعبیر آن نتوانست کرد . پس باصدای جَلی ورسا خوابگزارانش را به سرایش خواند و آنان را گفت :
خوابی شگفت بر من عارض شد. دیدم که در دریای موّاج و تیره رنگ افتاده ام و کوسه های بسیاری اطرافم جمع شده اند و به هر طنابی که چنگ می اندازم پاره می شود و دستاویزی مرا نیست .
خوابگزاران پس از شور و مشورت دستی به ریش کشیدند و خوابگزار اعظم قدمی چند فراپیش نهاد دست برسینه بابک را گفت :
سرورم دریا تیره گون نماد بدبختی و تیره روزی است و کوسه ها، اطرافیانت که منتظر بلعیدن ِ اموالت هستند و طناب های پوسیده ریزه خواران خوان تو و دوستان نمک ناشناست که تو را در وادی مرگ رها خواهند کرد.
بزودی در دریای مرگ فرو خواهی غلتید وزرت تو قمصورخواهد شد.فاتحه ات خوانده است و اجلت فرشته ایست ناخوانده.
واین بابک را در پنجم ربیع الاوّل سال یک هزار و سیصد و نود و هفت به پای چوبه ی دارآوردند.موهایی داشت بسیارسرخ چنانکه به تاج خروس مانستی وقامتی همچون هرکول !
قاضی او را گفت :شترمرگ بردرخا نه ات آرمیده و اجلت رسیده . هرچه خواهی بگوی که می خواهیم کلکت را بکنیم،تورا خاک کنیم، و جامعه را از وجودت پاک کنیم .
تاچنددقیقه دیگر بر دار مکافات آویخته خواهی شد تاعبرتی بشوی رانت خواران بزرگ وکوچک را وانسانهای جدّی ودلقک را !
واین بابک نزدیک بود که ازبیم مرگ شلوارش را بخیساند که جلادش ریسمان برگردنش افکنده بود.
پس بابک ناله ای از ته دل سر دادو باچشمانی اشکبار رو به مردم همیشه در صحنه ایستاد و گفت :
ای کسانی که گوشی هایتان رادرآورده اید تاازَپرپرشدن من ِ بیچاره فیلم وکلیپ تهیّه کنید ودرگروهها وکانالهای وشبکه های اجتماعی بگذارید ولایک دریافت کنید .
بدانیدوآگاه باشید که دراین ساعت ودراین لحظه ودراین ثانیه یکی ازکارآفرینان مملکت راازروی زمین برمی دارند .
دریغابرمن که جُرمَم رانت خواری است وخوش نشینی .
اگر بنابودی که رانت خواران رابردارزدندی هرگوشه ی این شهرباید داری برپا کردندی .
به قول شاعر :
گرحکم شود که مَست گیرَند
درشهرهرآنکه هست گیرَند...
چون جلاد این بیت بشنود پس گردنی بسیار محکمی برگردن اونواخت واورا گفت :
زرت وپرت زیادی ممنوع !
وصندلی رااز زیرپای اوبکشید وآن رانت خواربزرگ ازاین جهان به آن جهان درغلتید .
واین حکایت عبرتی تواندبود رانت خواران راتاتک خوری نکنند وجانب ِ بزرگان واطرافیان رانیک رعایت بنمایند.وشیتیلشان رابه موقع بپردازندو ادای د ِن را پشت گوش نیندازند.
آن عاشق ِ«مانی»،آن خورنده ی کباب سلطانی،آن رانت خوارایرانی،آن طرفدار ِتبانی،آن انسان فانی،مولانا بابک زنجانی :
نقل است که درعُنفُوان ِ جوانی،آنچنان که افتدودانی پشّه درجیبش سه قاب انداختی و در خیالاتش کاخ رؤیاهایش راساختی .
روزی« ابوالحَسَن ِ طولانی » - ادامَ اللهُ سبیلهُ – او را گفت :
اگر راه ِ صدهزارساله یک شبه رفتن خواهی از دُمب بزرگان آویختن آموز و با وزرا جیجی باجی شدن !
و طریق دور زدن ،که خلق الله را دور زدن ثوابی عظیم دارد و ثروتی است قدیم !
واین بابک بسیاردان وپندنیوش و باهوش بودی و شاخک های اقتصادی اش نیک بجنبیدی و آینده را به وجهی نیک پیش بینی کردی و از خرمن اساتید علم رانت خواری و زد و بند بازی کردن خوشه چینی کردی.
در روایات نقل است که دلارهای نفتی را بالا کشیدی و دکل خوری کردی و با آن کارخانه و شرکت واستخر و جکوزی هزار کوفت و زهر مار خریدندی و میهمانانش اهالی مجلس بودندی و اورامونس !
وازخوان ِبی دریغ اوریزه خواران بسیاری زالوصف ارتزاق کردندی و درحیاط ویلاهایش جوجه ها سیخ زدندی .
گویند: شبی بابک راخوابی سخت سهمگین عارض شد.چنانکه تعبیر آن نتوانست کرد . پس باصدای جَلی ورسا خوابگزارانش را به سرایش خواند و آنان را گفت :
خوابی شگفت بر من عارض شد. دیدم که در دریای موّاج و تیره رنگ افتاده ام و کوسه های بسیاری اطرافم جمع شده اند و به هر طنابی که چنگ می اندازم پاره می شود و دستاویزی مرا نیست .
خوابگزاران پس از شور و مشورت دستی به ریش کشیدند و خوابگزار اعظم قدمی چند فراپیش نهاد دست برسینه بابک را گفت :
سرورم دریا تیره گون نماد بدبختی و تیره روزی است و کوسه ها، اطرافیانت که منتظر بلعیدن ِ اموالت هستند و طناب های پوسیده ریزه خواران خوان تو و دوستان نمک ناشناست که تو را در وادی مرگ رها خواهند کرد.
بزودی در دریای مرگ فرو خواهی غلتید وزرت تو قمصورخواهد شد.فاتحه ات خوانده است و اجلت فرشته ایست ناخوانده.
واین بابک را در پنجم ربیع الاوّل سال یک هزار و سیصد و نود و هفت به پای چوبه ی دارآوردند.موهایی داشت بسیارسرخ چنانکه به تاج خروس مانستی وقامتی همچون هرکول !
قاضی او را گفت :شترمرگ بردرخا نه ات آرمیده و اجلت رسیده . هرچه خواهی بگوی که می خواهیم کلکت را بکنیم،تورا خاک کنیم، و جامعه را از وجودت پاک کنیم .
تاچنددقیقه دیگر بر دار مکافات آویخته خواهی شد تاعبرتی بشوی رانت خواران بزرگ وکوچک را وانسانهای جدّی ودلقک را !
واین بابک نزدیک بود که ازبیم مرگ شلوارش را بخیساند که جلادش ریسمان برگردنش افکنده بود.
پس بابک ناله ای از ته دل سر دادو باچشمانی اشکبار رو به مردم همیشه در صحنه ایستاد و گفت :
ای کسانی که گوشی هایتان رادرآورده اید تاازَپرپرشدن من ِ بیچاره فیلم وکلیپ تهیّه کنید ودرگروهها وکانالهای وشبکه های اجتماعی بگذارید ولایک دریافت کنید .
بدانیدوآگاه باشید که دراین ساعت ودراین لحظه ودراین ثانیه یکی ازکارآفرینان مملکت راازروی زمین برمی دارند .
دریغابرمن که جُرمَم رانت خواری است وخوش نشینی .
اگر بنابودی که رانت خواران رابردارزدندی هرگوشه ی این شهرباید داری برپا کردندی .
به قول شاعر :
گرحکم شود که مَست گیرَند
درشهرهرآنکه هست گیرَند...
چون جلاد این بیت بشنود پس گردنی بسیار محکمی برگردن اونواخت واورا گفت :
زرت وپرت زیادی ممنوع !
وصندلی رااز زیرپای اوبکشید وآن رانت خواربزرگ ازاین جهان به آن جهان درغلتید .
واین حکایت عبرتی تواندبود رانت خواران راتاتک خوری نکنند وجانب ِ بزرگان واطرافیان رانیک رعایت بنمایند.وشیتیلشان رابه موقع بپردازندو ادای د ِن را پشت گوش نیندازند.
۱.۲k
۱۴ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.