دیگر بزرگ شده ام ...
دیگر بزرگ شده ام ...
وقتی گربهای زیر ماشین میرودمیرود ...
وقتی خبر مرگ دوستی میآیدمیآید ...
وقتی به خاطرات کودکی میاندیشم ...
میتوانم کنترل کنم
حواسهای پنچ گانهام را ...
وهنگامی که به کسی دروغ میگویم ...
میتوانم نگذارم صدایم بلرزد
یا گلویم بگیرد ...
بزرگ شدهام ...
ودیگر به وقت خواندن شعر
تپق نمیزنم ...
و قطرههای عرق
پیشانیام را نمیپوشانند ...
دیگر هر حرفی را باور نمیکنم،
از هرچیزی برای خود بتی نمیسازم ...
و آنقدر قوی شدهام
که چشم در چشم مفتش بگویم
تعهدی را امضا نمیکنم ...
بزرگ شدهام اما ...
شنیدن نامت کافیست تا
به همان پسری بدل شوم ...
که دلِ دادن گل سرخی را به تو نداشت ...
وصدایش
هنگام سخن گفتن از پشت تلفن
چنان میلرزید
که تو را به خنده میانداخت ...
بزرگ شده ام...
و مطمئن قدم بر میدارم در زندهگی ...
اما وقتی پای تو در میان باشد
پشت پا میخورم از خودم
و بر سنگفرش خیابان میغلتم...
وقتی گربهای زیر ماشین میرودمیرود ...
وقتی خبر مرگ دوستی میآیدمیآید ...
وقتی به خاطرات کودکی میاندیشم ...
میتوانم کنترل کنم
حواسهای پنچ گانهام را ...
وهنگامی که به کسی دروغ میگویم ...
میتوانم نگذارم صدایم بلرزد
یا گلویم بگیرد ...
بزرگ شدهام ...
ودیگر به وقت خواندن شعر
تپق نمیزنم ...
و قطرههای عرق
پیشانیام را نمیپوشانند ...
دیگر هر حرفی را باور نمیکنم،
از هرچیزی برای خود بتی نمیسازم ...
و آنقدر قوی شدهام
که چشم در چشم مفتش بگویم
تعهدی را امضا نمیکنم ...
بزرگ شدهام اما ...
شنیدن نامت کافیست تا
به همان پسری بدل شوم ...
که دلِ دادن گل سرخی را به تو نداشت ...
وصدایش
هنگام سخن گفتن از پشت تلفن
چنان میلرزید
که تو را به خنده میانداخت ...
بزرگ شده ام...
و مطمئن قدم بر میدارم در زندهگی ...
اما وقتی پای تو در میان باشد
پشت پا میخورم از خودم
و بر سنگفرش خیابان میغلتم...
۹۶۵
۲۰ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.