سردی دستانت را به دستان گرم من بسپار
سردی دستانت را به دستان گرم من بسپار
بگذر در اوج تنهایی تیره و خاموش
خورشید عشق مهمان خلوت ملال آور قلبت شود
بگذر بگذر
لحظه ها به انتظار نمی مانند
همیشه پس پرده حقایقی نهفته است
حقایقی که روزگار تلخ گذشته را
به رودخانه ی متروک فراموشی می سپارد
همیشه حادثه ای هست
و آرزوی برآورده شده
که وسعت سرنوشت در قلمرو اوست...
بگذر در اوج تنهایی تیره و خاموش
خورشید عشق مهمان خلوت ملال آور قلبت شود
بگذر بگذر
لحظه ها به انتظار نمی مانند
همیشه پس پرده حقایقی نهفته است
حقایقی که روزگار تلخ گذشته را
به رودخانه ی متروک فراموشی می سپارد
همیشه حادثه ای هست
و آرزوی برآورده شده
که وسعت سرنوشت در قلمرو اوست...
۱.۳k
۱۶ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.