بوی سیگار شدیدی آمد....
بوی #سیگار شدیدی آمد....
با خودم میگویم نکند باز #پدر #غمگین است...
نکند باز دلش ....
#پله ها را دو به یک طی کردم!
تا رسیدم بر #بام!
#پدرم را دیدم
زیر #آوار غرورش مدفون...
زیر لب #زمزمه داشت
که #خدا #عدل کجاست؟
که چرا مزه #فقر وسط #سفره ماست و چراها و چرا های دگر....
#دل من هم لرزید مثل زانوی پدر...
دیدن این #صحنه آنچنان #دشوار بود که مرا #شاعر کرد.....
( #احمد_شاملو )
با خودم میگویم نکند باز #پدر #غمگین است...
نکند باز دلش ....
#پله ها را دو به یک طی کردم!
تا رسیدم بر #بام!
#پدرم را دیدم
زیر #آوار غرورش مدفون...
زیر لب #زمزمه داشت
که #خدا #عدل کجاست؟
که چرا مزه #فقر وسط #سفره ماست و چراها و چرا های دگر....
#دل من هم لرزید مثل زانوی پدر...
دیدن این #صحنه آنچنان #دشوار بود که مرا #شاعر کرد.....
( #احمد_شاملو )
۱.۵k
۲۱ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.